به نام خدا

 

 

يادآوري نشانه هاي قيامت در اشعار مختومقلي فراقي

 

 

اسمعيل پقه

 

بهار 78

 

 

مقدمه :

     اشعار مختومقلي دريايي است بي كران و ناشناخته، دريايي كه اعماق آن پر از درهاي گرانبها است. گنجهايي نهفته است كه كسي را ياراي قيمت نهادن بر آن نيست، جاي بس تأسف است كه بسياري از اين خزاين هنوز كه هنوز است ناشناخته است. بايد غواص بود تا به اعماق اين درياي بي كران رفته يكي يكي اين درهاي گرانبها را بالا كشيد و به عموم جهانيان نشان داد.

     مختومقلي يك معلم است كه عشق مي آموزد، عشق راستين، عشق به همنوع ، عشق به وطن، عشق به هم وطن و صد البته عشق به مبدأ هستي يعني خدا.  معلمي است كه راه و رسم زيستن، آزاد و آزاده زيستن را مي آموزد به تمام آناني كه اشعارش را با دل و جان مي خوانند و درك    مي كنند. مختومقلي عارف است و طريق عرفان را نشان مي دهد و خود رهرو آن است. مختومقلي احاديث را، آيات الهي را به زبان شعر آنگونه كه براي عموم قابل فهم باشد بازگو مي كند. دنيا را آنگونه كه هست و آنگونه كه بايد باشد توصيف مي كند. آخرت را ، جنت و دوزخ و برزخ را معرفي مي كند. نشانه هاي قيامت را برمي شمارد و ما را به انديشيدن در آن فرا مي خواند.

     در قرآن و احاديث بزرگان دين مي توان نشانه هاي آخرالزمان و قيامت را مشاهده كرد. مختومقلي كه بسياري از اشعارش را با الهام گرفتن از قرآن و احاديث سروده است و بسياري ار نكات آنرا به زبان شعر تفسير كرده است در جاي جاي اشعارش خطاب به مردم نشانه هاي آخرالزمان را يادآور مي شود و از ايشان مي خواهد كه غافل نباشند و بر حذر باشند كه قيامتي در پيش است، زماني فرا خواهد رسيد كه اسرافيل در صور خواهد دميد و هر آنچه در اين جهان جان دارد جهن خواهند داد.

 آخر بر گون بولار آخرزمان

اسرافيل صور اورسه بولارلار فاني

 

يا؛

اسرافيل صور اورسه يالان جهانه

جان نه يخشا قالار نه يامانه

بر ساعتده قوفار آخر زمانه

اگر گلار بولسه قهري دلبرينگ

 

     اسرافيل اگر در صور خويش بدمد / جان نه نيكان را ماند نه بدان را / به يك ساعت آخر زمان گردد / گر دلبر به خشم آيد

     در اينجا دلبر خداييست كه خالق جهان و جهانيان است و خشم او كافيست كه به يك ساعت ( در يك آن ) قيامتي در اين عالم به پا شود ، پس اگر امروز جهان هنوز باقي است بدان علت است كه دلبر هنوز در خشم نيامده و هنوز به جهانيان فرست زيستن در اين دنياي فاني را داده است ولي انسان كه برترين و پسترين موجودات است روزي گستاخي را به حدي خواهد رساند كه ديگر گريزي از برپا شدن قيامتي كه خداوند وعدة آنرا داده نخواهد بود.

     اما پيش از آنكه اسرافيل صور به دست گيرد ، وقايعي رخ خواهد داد، وقايعي كه نشانه هاي قيامت مي دادندش و آنگاه كه تمام نشانه هاي قيامت پيش آمدند اسرافيل به امر خالق ازلي در صور خواهد دميد و همه را فاني خواهد كرد. همه فاني خواهند شد جز خدا.

 

حقدان باشغه جانلي قالماز

 

نشانه هايي كه در روزگار مختومقلي رخ داده بود

 

     مختومقلي ابتدا به جامعه اي كه در آن زندگي مي كند، به جوامعي كه در سفرهايش ديده مي نگرد و با معلوماتي كه از احاديث و آيات قرآن دارد، در ميان ايشان چيزهايي را درك مي كند كه گوشه اي از نشانه هاي قيامت است و آنچه را خود به چشم خود ديده به قلم مي آورد و به زبان شعر به ياران و نزديكان و مردمش مي گويد و آنان را هشدار مي دهد كه بر حذر باشند و به فكر آخرت خويش باشند. مختومقلي در اشعاري همچون " قايسي بيلينماز " ، " قيامتدان نشان " ، " آخر زمانه " ، " زمانه " ، " قاچه باشلادي " ، "يرانلار" و ... توجة مخاطبانش را به اطراف ، به اتفاقاتي كه هر روز و هر شب مي افتد، معطوف مي دارد و ايشان را به انديشدن فرا مي خواند كه شايد اين وقايع نشانه هايي باشد از آخرالزمان و قيامت.

     در شعر " قايسي بيلينماز " از روزگاري مي نالد كه در آن خير و احساني نيافته، از جور و جفاي ظالمان گله دارد، اسلام و ايمان نيافته، مي بيند كه بين حلال و حرام فرق نمي نهند و سود وزيان خود نمي دانند. در ميان خلايق الگوي شايسته اي نمي يابد، از اغنيا سخاوتي نم بيند، مي بيند كه در زنان و دختران شرم و حيا نيست ، ادب و احترام نيست.

 

خلايقده گورالده يوق گوريم يوق

بايلارده سخاوت يوق بريم يوق

عيال لارده اويات، قيزلارده شرم يوق

ادب قايسي ، اركان قايسي بيلينماز

 

     و در پايان به خود يادآور مي شود كه جان مهمان تن است و روزي در زمين فرو خواهد رفت و ميداند كه نيكان را يار و ياور نيست و بدان را دوستان فراوان و خلايق فرقي بين نيك و بد نمي نهند.

 

مختومقلي ! جان مهماندور گوره لاش

ياخشا  دوست يوق، يامانه كوبدور قرداش

 

     مختومقلي در شعر " قيامتدان نشان " رو به دوستان مي كند و خطاب به آنان وقايعي را كه به چشم ديده و به گوش شنيده بيان مي كند و بي شك خطاب او تنها دوستان خويش نيست بلكه خطاب همة جهانيان سخن مي گويد و شايد هم همة جهانيان را دوست خويش مي داند و دغدغة همه را دارد. بعد از برشمردن تعدادي از نشانه هاي قيامت كه رخ داده مي گويد: " شك ندارم دوستان ، اين همه نشانه ايست از قيامت كه رخ داده " .

     مي گويد: بزرگ شمارند هد آنكه را كه در سر شرارتها دارد، نه از مروت اثري است نه از عدالت، منكر محشر شوند، كارهاي شرعي بد فرض شود و كارهاي بد را خوب بدانند، هر آنكه در كارش  ساز و آواز است حرمت نهند و آنكه قرآن بخواند در نظر مردم بسان آواز خر باشد، صوفيان از كلام خدا و پيامبر بي خبرند ، فاسق گشته قاضي كه رشوت خورت، ملاها حلال و حرام هر چه بيابند بخورند. بعد از بر شمردن چنين وقايعي به خود مي گويد كه خود را با چنين سخناني تسكين ده ، يعني تو كه مي فهمي ، تو درك مي كني ، وظيفه داري سخن بگويي و مردم را آگاه كني تا شايد كسي پند گيرد كه تنها اينكار موجب تسكين تو خواهد بود و در پايان باز مي گويد " شك ندارم دوستان ! اين همه نشانه هاي است از قيامت كه رخ داده است" .

 

ايگسه ور مختومقلي سوز برله دردينگ هر زمان ...

.... شك دگلدور دوستلاريم گلدي قيامت دان نشان

 

     در شعر " آخر زمانه " باز دوستانش را مورد خطاب قرار مي دهد و مي گويد : " نمي دانم آيا قيامت نزديك است ؟‌" آيا قيا مت نزديك است كه اين همه وقايع رخ داده ، و بعد حرف دلش را بيان مي كند :

 

كونگليم آيدار دوستلاريم ايلاين بيان

بيلمانم ياقين مي آخرزمانه

دنيا اوچين شريعت ني تاشلابان

بيلمانم ياقين مي آخرزمانه

 

     و ابتدا توجة دوستانش را و البته مردم زمان خويش و آيندگان را به اعمالي معطوف مي دارد كه از " ملاها ، مفتي ها، رؤسا، پيران طريقت و صوفيان، شيوخ، خواجه و سيدها، كدخداها واغنيا "

سر مي زند و پاره اي از اعمال بد آنان كه شايد نشانه هاي آخرالزمان باشد براي همگان بيان     مي دارد .

     عمل نكردن ملاها به علمشان ، روايت دروغ آوردن مفتي ها بخاطر پول، رشوه گرفتن رؤسا از زيردستان، ريا كاري ايشانها ( پيران طريقت ) ، سفر مكه رفتن به خاطر نفس در نزد صوفيان، فخرفروشي سادات به اصل نسبشان، حق كشي كدخدا و گواه دروغ دادن ايشان، بي سخاوتي ثروتمندان كه حتي زكات مالشان را نيز نمي دهند. و پس از آن گريزي مي زند به و خاص در كل و افزون شدن فساد در جهان را ياد آور مي شود و مي بيند : در دختران جوان اثري از شرم و حيا نمانده است / پسران كارشان شده بازي كردن با دختران / كارهاي بد روز به روز افزون گشته / كه شايد نشاني باشد از آخرالزمان

 

قيز جوانده يوق دور حيادان اثر

يگيت لار قيز بيله اوينايب گزار

يامان ايش كوفالدي گون گوندان بتر

بيلمانم ياقين مي آخرزمانه

 

     خريد و فروش شراب بعنوان كسب و كار پذيرفته شده است، و اين همه فساد را مي بيند و مي ترسد كه اين جهان بزودي خراب شود. و در نهايت مي گويد كه كار دنيا را نهايتي نيست  شايد اين همه قصه گفتن عاقلان را كفايت بكند.

 

مختومقلي مونچه قيلماق حكايت

عاقل لارده شايد بولار كفايت

دنيانيگ ايشنه يوقدور نهايت

بيلمانم ياقين مي آخر زمانه ؟

 

     در شعر " زمانه " مردم را با عنوان " آقالار " يعني " سروران " خطاب مي كند و آمدن و رفتن زمانه را يادآور مي شود و باز سخن از بديهاي زمانه مي راند ، رياكارانه بودن دوستي ها  آزارش مي دهد و حسرت دوستي هاي صادق را مي خورد، و از دوستانش مي خواهد كه به دنيا مشغول نگردند و به پسر و دختر آلوده نشوند و هشدار مي دهد كه گمان مبر آنانكه به دنيا آمده اند نمي ميرند، بل آنكه آمد، بايد بگذرد، از جهانيان يكي نيز امان نيابد ولي مي داند كه هر چه جان بكني و ايشان را به راه راست خواني باز به راه راست نيايند و هر چه باشد از حلال و حرام بخورند و بنوشند و گويند محمد حق است ولي به قرآن اقتدا ننمايند.

 

دوشمه گين بو خياله دنيا گلان اولمازلار

گلان گچر جهاندان بيري آمان قالمازلار

جانلار چكيب چاغيرسانگ دوغري يوله گلمازلار

هرنه بولسا يودارلار حلال حرام بيلمازلار

ديرلار حقدور محمد اويادورميز قرآنه

 

     و اين چه دوراني است كه غريب را گريان گذارد ، آتش بدي جهان را بسوزاند و خاموش نگردد و اگر زمين نمي شكافد و آسمان فرو نمي ريزد تنها بخاطر محمد ( ص ) است.

     در شعر " قاچه باشلادي " باز از رياكاريها ، ظلم ها ، دورويي ها، فخر فروشي هاي بي سبب مردم، مفتي ها ، سلاطين، صوفيان و قاضيها مي نالد و اينها را نشان از قيامت مي يابد.

 

شاه لارده قالمادي حكم عدالت

بر پول اوچين مفتي برار روايت

بيل بو ايشلار نشانه سي قيامت

ظالم لار بي توبه اوته باشلادي

 

و باز در شعر " يرانلار " مورد خطابش دوستانش است، دوستاني كه شايد منظورش از اين واژه جهانيان باشد . اينبار نيز اعمال جهانيان را نشانه هايي از آخرالزمان مي داند كه سخنان رسول       ( ص ) است كه يك يك رخ مي دهد. باز اعمال رياكارانه و زشت علماء ، قاضيان ، مفتي ها ، صوفيان و پيران طريقت را باز گو مي كند ولي اينبار گريزي ميزند به آخرت و به  سرانجام كار ايشان نيز اشاره اي مي كند و فرا رسيدن دور و روزگار رباخواران را - كه نشانه ايست از نشانه هاي آخرالزمان - نيز ياد آور مي شود و در پايان به خود مي گويد : " توبه كن كه اين اعمال نشانه هاي قيامت است و انسانها را به ايمان داشتن فرا مي خواند كه غلام با ايمان در دو دنيا امان خواهد بود.

 

توبه ات مختومقلي آخر زمان دور

بو ايشلار هر كيم ده بولسه يامان دور

ايمان لي قول ايكي دنيا آمان دور

گل آچليب چمن سولدي يرانلار

 

- نشانه هايي كه سالهاي آتي ظهور خواهند نمود

 

     مختومقلي نه تنها وقايع روزگاري را كه درك كرده و از آن نشانه هاي آخرالزمان را مشاهده كرده بيان مي كند، بلكه به وقايعي مي پردازد كه در آينده رخ خواهند داد كه از نشانه هاي آخرالزمان است. اينجاست كه مختومقلي در مقام پيشگويي است كه بيش از دويست سال قبل از وقايعي خبر مي دهد كه با حيرت شاهد رخ دادن گوشه هايي از آنها هستيم و اينجاست كه آدم گمان مي برد مختومقلي پيشگويي كرده است، ولي بايد گفت كه قصد مختومقلي پيشگويي چشم بسته نبوده است بلكه او با توجه به آيات قرآن و احاديث مسائلي را كه از آنها دريافته بيان مي كند و به بيان ديگر مختومقلي آيات و احاديث را به زبان تركمني در قالب شعر ترجمه مي كند، بي آنكه بخواهد چنين كاري كرده باشد و خود را مقيد نمي داند كه از ابتدا تا انتهاي آيات و احاديث را ترجمه كند بلكه بسته به موضوعات مختلف با الهام گرفتن از آنها جملاتي را بيان مي كند كه خوانندة آشنا به قرآن و حديث احساس مي كند اين قطعه و اين سخن ترجمه ايست از آيات و احاديث . در زمينة پيشگويي نشانه هاي آخرالزمان نيز اينگونه است و در ذيل به بيان قسمتي از آن كه مربوط به خلق و خوي بشري در سالهاي قبل از آخرالزمان است مي پردازيم. خود مختومقلي معترف است كه از كلام الله الهام گرفته است :

 

"مختومقلي سوزلار كلام سوزينه "

 

     در قسمتي از شعر " آرتسه گراكدور صص 455 - 447 " مي گويد : برادران ! روزگار روز به روز بدتر گشته است و سال به سال بدعتهايي افزورده خواهد گرديد و آناني كه عرق و شراب نوشيده به زنا مبادرت كنند در ميان خلايق بسيار مشهور و معروف خواهند شد و عرف چنين اعمالي را خواهد پذيرفت.

 

قارداشلار گون گوندان بتار بولوبدور

ئيل ئيل دان بدعتلار آرتسه گراكدور

عرق ايچيب زنا قيلان جهانده

بللي مشهور بوليب دورسه گراكدور

 

     و در قسمتي از شعر " دوكه باشلادي " مي گويد كه در هر دري " ايشان " ( صوفي ، پيران طريقت ، و در بعضي موارد صفتي است موروثي ) يافت شود ، ملاها متهم به بي حيايي گردند. جوگيان ادعاي اوليا بودن نمايند، و باز در مورد دختران مي گويد كه سر به بيابان زنند وخود را در مقابل نامحرمان بيارايند و پول خود را در راه زينت دادن به خود حيف و ميل كنند. يعني اينكه بي حيايي به اوج خود خواهد رسيد و آيا اكنون چنين نشده است ؟ فقط تصورش را بكنيد مردم در چنين مواردي آزاد ( بي قيد و بند = آزادي منفي ) باشند آن هنگام شاهد خواهيد بود كه  آناني كه امروز جرأت بروز بي حيايي هاي خويش را ندارند چگونه زشتي هاي خويش را بروز خواهند كرد براي تصور وضع جامعه در آن هنگام وضع امروز ممالك غرب و شرق را كه انسان براي انجام هر غلطي آزاد مي گذارند، بنگريد كه چگونه مرد و زن تمام ارزشهاي اخلاقي و مذهبي را زير سؤال برده اند و حتي اگر دقيق تر در جامعة خود كه در ديوار مانع انجام بي حيايي هايي از اين دست است ، بنگريد پشت پرده اتفاقاتي را خواهيد ديد كه حتي در جوامع وحشي هم ضد ارزش است .

 

چيقار بيابانه قيزي گليني

آق يوزينه يافار قره تليني

گردنه زينت ايلايب يغان پوليني

دوز اديب اوزينه داقه باشلادي

 

     در شعر " بولماسا ص 170 " باز بر شيوخ مي تازد كه در آخرالزمان ، در شيوخ نيات پاك بميرد، و در ادامه مي گويد " خط بر چهرة كلام ( قرآن ) نماند، به رود بي آب وسط ميدان بماند هر كس كه در او خير و سخاوت نباشد. "

 

آخرزمان بولسا شيخ دان پال قاچار

كلامينگ يوزيندان خط قالماز اوچار

ميدان داكي سوسيز آريغا اوخشار

هر كيمينگ سخاوت خيري بولماسا

 

اينكه مي گويد خط بر چهرة كلام خدا نماند يعني چه؟ آيا واقعا" منظور ايشان اينست كه صفحات تمامي قرآنها از خطوط پاك شود؟ يا اينكه در روزگار آخرالزمان قرآن نحريف شود طوريكه با آغاز اسلام متفاوت گردد؟ يا شايد هم منظور ايشان اينست كه كسي به كلام خدا عمل نكند ؟

     به نظر مي رسد امكان آخري بيشتر باشد چرا كه عمل نكردن به قران درست مانند آن مي ماند كه قرآني در كار نيست يا خواندن قرآن بدون عمل كردن به آن درست مثل اين مي ماند كه بر روي صفحات قرآني كه پيش روي ما باز است ، خطي وجود نداشته باشد.

در قسمتي از شعر " قالار يرانلار صص 373 - 369 " به هفتاد و سه فرقه شدن مردمان پيش از آخرالزمان اشاره مي كند كه يكي از نشانه هاي قيامت است و در كتب و اشعار ديگران نيز به نوعي بدان اشاره شده است و بعضا آنرا به صورت هفتاد و دو ملت بيان كرده اند . همچنين مي گويد كه امت رسول اسلام دوازده قسمت خواهند شد كه از هر كدام به نوعي خاص سؤال خواهد شد و فرض و سنت را گواه دين مي داند.

 

دينه گواه دير لار فرضي سنتي

يتميش اوچ فرقه گورينگ ملتي

اون ايكي بولاك بولار رسول امتي

هر بيري بير جنس ده سوره لار يرانلار

 

و در ادمة شعر حال و روزگار اين دوازده گروه را در روز محشر و قيامت بيان مي كند و در پايان باز تأكيد مي كند كه بر زبانش هر چه جاريست چيزي است كه از كلام خدا درك كرده و يادآور مي شود كه عاقبت راهمان اجل است و از پروردگار مي پرسد : " در روز محشر حال و روزگار ما چگونه خواهد بود ؟ "

 

كلامده گورديگين سوزلار ديليميز

آخر اجل اوستينده دور يوليميز

مختومقلي آيدار بزينگ حاليميز

يارب اول گون نچوك بولار يرانلار

 

 

     در قسمتي از شعر " قالار يرانلار صص 373- 369 " به هفتاد و سه فرقه شدن مردمان پيش از آخرالزمان اشاره مي كند كه يكي از نشانه هاي قيامت خواهد بود كه در اشعار و كتب ديگر هم به نوعي اشاره شده است و بعضا" هفتاد و دو ملت خوانده شده است. همچنين مي گويد كه امت رسول اسلام دوازده قسمت خواهد شد كه از هر كدام به نوع خاص سؤال خواهد شد و فرض و سنت را گواه دين مي داند.

 

دينه گواه دير لار فرضي سنتي

يتميش اوچ فرقه دور گروينگ ملتي

اون ايكي بولاك بولار رسول امتي

هر بيري بير جنس ده سوره لار يرانلار

 

و در ادامة شعر حال و روز اين دوازده گروه را در روز محشر و قيامت بيان مي كند و در پايان باز تأكيد مي كند كه بر زبانش هر چه جاريست چيزي است كه از كلام خدا درك كرده و يادآور مي شود كه عاقبت كار همه امان مرگ و اجل خواهد بود و از پروردگار مي پرسد : " در روز محشر حال و روز ما چگونه خواهد بود " .

 

كلامده گورديگين سوزلار ديليميز

آخر اجل اوستينده دور يوليميز

مختومقلي آيدار بزينگ حاليميز

يارب اول گون نچوك بولار يرانلار

 

در شعر " خراب ايلار " كه يكي از اشعار معروف مختومقلي است ، به صراحت بلايايي كه قبل از آخرالزمان بر سر سرزمينها  و مردمان مختلف خواهد آمد را ذكر مي كند ، در قسمت اول اين شعر به صراحت مي گويد : " اين جهان را كارهاي بد ويران ( نابود ) نمايد " .

 

بو دنياني بد بد كار خراب ايلار

 

بعد قسمتي از خلق و خوي مردمان آخرالزمان را بر مي شمارد و مي گويد : " بر آورده نگردد خواستة آنكس اهل حق و حقانيت است ، رواج گيرد كار آنكس كه كار بد را پيشة خويش سازد، آنكس كه زورش زياد باشد سلطان زمين گردد و جهان را قدرتي كه ظلم مي كند ويران سازد.

 

تيلاگي دوش گلماز حق ديب ياتانينگ

ايشي رواج تافار بد ايش توتانينگ

ير يوزينده بولار گويچ گويچ يتانيگ

جهاني ظلم ايلان زور خراب ايلار

 

و همچنين در ادمه مي گويد كه به علم و دانش اقتدا نكنند آنانكه خود را عالم مي دانند و كارهاي طرد شده رسم گردد و كارهاي پسنديده بد گردد ( در نظر مردم ) ، شريعت نيست گردد و كار بد سد راهش گردد.

 

علمه اوبماز عالم لاري جد بولار

يوق ايش يول بولار بار ايش بد بولار

شريعت نيست بولار بد ايش سد بولار

هر اولكاني نيچه طور خراب ايلار

 

     در قسمتهايي از شعر " بلا بولار صص 133 - 131 " خطاب به مردم مي گويد ببينيد آنانرا كه از خود تعريف مي كنند آنانرا كه به برادرشان رحم نمي كنند، ببينيد هر كه از راه رسيد ملا شده، ملاهايي كه عمامه اشان را شبيه پياز نمايند! ببينيد نشانه اي چنين قدرتمند كه از هر دهاني حرفي بيرون مي آيد، صوفيان آخرالزمان كدخداياني بد كردار گردند، نيكترين آدميان علما اند كه اگر عمل نكنند ظالمند " .

     در جايي ديگر مي گويد : " ببينيد چه زمانه ايست كه نيكي به بدي پيوست، هنگامي كه قيامت نزديك شود فرقي بين راست و دروغ نباشد، وقتي خدا قناعت را بگيرد بانوا بينوا گردد و در پايان مي گويد:

مختومقلي سوزلار دليندان

ناموسين برماز قوليندان

قياس ادينگ قيز گليندان

ئيل ئيلدان بي حيا بولار

 

يعني : " مختومقلي سخن گويد از زبان خويش / از كف ندهد ناموس خويش / قياس كنيد دختران و نوعروسان را / سال به سال بي حيا گردند.

 

- در مورد دجال ، يأجوج و مأجوج :

     در موارد مختلفي در مورد دجال ، يأجوج و مأجوج شنيده ايم يا خوانده ايم، گاهي آنها را قصه هايي باور نكردني فرض كرده ايم و گاهي با شنيدن آنها ترس وجودمان را فرا گرفته است. مختومقلي نيز در اشعارش بارها و بارها از دجال ، يأجوج و مأجوج سخن به ميان آورده و آنها را نشانه هاي قيامت دانسته است.

 

بلي سي دجال چيقار بودور قيامتدان نشان

 

     آنطور كه از اشعار مختومقلي بر مي آيد دجال جانداري ( چيزي ) است كه سوار بر الاغ از كوه قاف بيرون خ.اهد آمد، چشمش يكي است و تن سياهپوش و آن هنگام كه آيد غوغايي در عالم ايجاد كند.

 

دجال گلار دير لار بر نيچه ئيلدان

عالمه بر غوغا سالسه گراگ

 

... گوزي بردور قره گيميش قدينه

 

هنگامي كه دجال به دنيا فرود آيد ملتي ديگر و ديني ديگر ظهور كند

 

دجال دنيا اينانده

باشغا ملت دين دؤرار

 

قوشوني كه از دجال حمايت كند بقدري زياد خواهد بود كه ابتداي آن در هند و انتهايش در فارس باشد و هنگامي كه سازش را بنوازد و دوباره به سوي كعبه برگردد ارواح و جن پديد آيند.

 

دجال سازين قوران سونگ

ساز صحبتين سوران سونگ

دونيب كعبه باران سونگ

ارواح بيله جن دؤرار

 

     روزي از كوه قاف دجال به همراه الاغش بيرون آيد، الاغي كه آنرا با زمرد زينت داده است، مهدي در مقابلش پرجم نبرد علم كند و دجال را نابود كند و دجال در همان كوه قاف اسير و گرفتار شود و حال دوباره چراغ دين شروع به نورافشاني كند.

 

بر گون قاف داغيندان خر دجال چيقار

بسلاب اشاگينه زمرد داقار

يا مهدي اونگيندان توغيني تيكار

سواش ايلاب دجالي قيرسه گراكدور

 

اوشالداغده دجال نربانه1 دونار

يانگي باشدان دين نينگ چراغي يانار

 

     در شعر " خراب ايلار " بعد از بر شمردن وقايعي كه بر سرزمينهاي مختلف اتفاق خواهد افتاد در آخر مي گويد: " سرزمين بلغار را روس ويران كند و روس را دجال و آتش ويران كنند "‌و در ادمه مي گويد كه مهدي از زمين بيرون آيد و عيسي از آسمان فرود آيد و دجال را اين دو جوانمرد از بين ببرند و باز يادآور مي شود كه اينهمه قبل از آخرالزمان اتفاق خواهد افتاد.

 

دارغانينگ شهرينه گوگدان سس گلار

اول شويله سس دور اشيدان اولار

بلغارينگ شهريني اول اورس آلار

اورسي دجال بيلان نار خراب ايلار

 

مختومقلي هر كيم دنگلسه جاندان

بو ايشلار اونگ گلار آخر زماندان

مهدي يردان چيقار عيسي آسماندان

دجالي بو ايكي أر بيل خراب ايلار

 

نربان : در گذشته هاي دور به آسياباناني گفته مي شده كه بيشتر اوقات سال در آسيابهايي كه بر دامنة كوه ساخته مي شد سر مي كردند و كمتر پايين مي آمدند .

 

و اما در مورد يأجوج و مأجوج آنطور كه من از اشعار مختومقلي فهميدم اين دو هر چه كه باشند چندين سال بعد از حضرت عيسي و مهدي ظهور خواهند كرد، چرا كه در قسمتي از شعر بلند " برسه گراكدور " مي گويد كه " مهدي و عيسي جهان را بگيرند و به مدت چهل سال حكومت كنند و بعد از چهل سال مدتي سفر كنند، گياهان خشك گردند و درياها كف كنند، معجزه اي برخيزد كه

يأجوج و مأجوج خوانندش كه از مغرب به سوي مشرق خواهد رفت" و قبل از اين نيز گفته بود كه " دجال در نبرد با مهدي شكست بخورد و در كوه قاف زنداني شود.

 

آسماندان جبرائيل آلاره گلار

مهدي بيلان عيسي جهاني آلار

مدينه شهرينده پادشاه بولار

قرق ئيل لاب دوراني سورسه گراكدور

 

قرق ئيل دان سونگ آز هم قيلارلار سفر

گياهلار قوريب دريالار كؤفار

يأجوج و مأجوج  ديرلار بر معجز قوفار

مغرب دان مشرقه يورسه گراكدور

 

و در شعر " آرتسه گراكدور " مي گويد : " اگر عيسي و مهدي ( ع ) بيايند دنيا پر از عدالت خواهد شد و هيهات از ظلم و ستم يأجوج و مأجوج .

 

عيسي مهدي گلسه عدلدور ذاتدور

يأجوج و مأجوج گلسه ظلمي هيهات

 

در اينجا نيز يأجوج و مأجوج را بعد از حضرت عيسي و مهدي ( ع ) آورده است و در ادامه همان مربع يأجوج و مأجوج  را كمي به ما مي شناساند و مي گويد: " چيزيست ترسناك كه گوشش ير زمين كشيده مي شود و گمان مي كنم كه كوه قاف را بشكافد و بيايد.

 

قولاغي يردان سوره نار ياويز ذاتدور

قاف داغيني دشيب گلسه گراكدور

 

پرسند يأجوج و مأجوج چيست ؟ چيزي است كه همديگر را بخورند و اگر يكي از آنها را بكشي بجاي يك هزار تا بوجود آيد.

 

يأجوج و مأجوج ديرلار

بيربيريني ايارلار

بيرين اولدير قويارلار

بيرينگ يرينه مونگ دؤرار

 

چهره اش به سان آدم ، سفيدي پيشانيش همچون آفتاب، گردن و پاهايش شبيه گردن و پاي شتر، دم و زبانش بسان دم و زبان قوش. گوشهايش بر افراشته ، شاخش تا به آسمان رسيده، يك هفته فرصت مي خواهد براي خوابيدن ، هيچ كس از آن نتواند خلاصي يابد.

     واما آيا دجال و يأجوج و مأجوج واقعا" حيوان يا انسان يا چيزي شبية اينهاست؟ شايد استعره اي باشد از چيزي كه در ادراك گنجاندن آن مشكل است؟! شايد هم استعاره اي باشد از ظالماني كه بر جهان مسلطند و به يك اشاره مي توانند كل جهان را در آتش ناداني بسوزانند و هستي را نابود كنند!  " والله اعلم " .

 

- در مورد حضرت مهدي ( ع ) و عيسي ( ع ) :

     همانطوري كه جسته و گريخته اشاره شد سرانجام با آمدن حضرت عيسي ( ع ) و حضرت مهدي ( ع ) جهان اصلاح خواهد شد و ايندو در كنار هم براي از نو نورافشان كردن چراغ دين خدا با تمام تاريكيها و پليديها و ظالمان و منافقان و كافران خواهند جنگيد تا دنيا پاك گردد از پليدي، تا تاريكي به روشنايي بدل گردد. نيكي جاي بدي را بگيرد ، عدالت جاي ظلم و ستم را بگيرد و انسان در جهاني پر از عدالت و آسايش با آسودگي خاطر زندگي كند. همانطور كه قبلا" آمد مهدي و عيسي ( ع ) در مدينه به مدت چهل سال پادشاهي خواهند كرد و بعد از چهل سال سفر كنند، اما به چه مدت ؟ روايتهاي مختلفي در اين زمينه وجود دارد ، بعضي مي گويند كه آن دوران آنقدر طولاني خواهد بود كه دوران پيش از آن بسان ساعتي از آن است .    " والله اعلم "

 

- در مورد طلوع خورشيد از مغرب :

     در روايتها ست كه در آخرالزمان خورشيد از مغرب طلوع خواهد كرد و از اين خورشيد تفسيرهاي فراواني شده است بعضي ها آنرا همان خورشيد واقعي دانسته اند كه به قدرت خداوند مسيرش عوض خواهد شد و يا مسير چرخش زمين طوري تغيير خواهد كرد كه خورشيد از مغرب طلوع كند! يعني محل غروب آفتاب و مشرق يعني محل طلوع آفتاب است، پس در چنان روزي اگر خورشيد از مغرب فعلي طلوع كند باز همان محل طلوعش را مشرق خوانند و محل غروبش را مغرب.

     بعضي نيز خورشيد را تعبيري دانسته اند از يك انسان كه در مغرب زمين زندگي كند، حتي بعضي پا را از اين فراتر هم گذاشته اند و آن شخص را حضرت عيسي ( ع ) دانسته اند و بعضي هم حضرت مهدي ( ع ) .

     بعضي هم خورشيد را تعبيري دانسته اند از علم كه چون خورشيدي فروزان است كه به جهان روشني مي ببخشد كه محل شكوفايي آن سرزمين غرب خواهد بود و در مشرق كم فروغ خواهد شد.

     مختومقلي فراغي در اشعارش به اين واقعه اشاراتي دارد، در مربع اول شعر " دؤرار " مي گويد : روزي از مغرب زمين خاني مشهور به دنيا خواهد آمد كه چهره اش همچون ماه تابان است.

 

برگون اول گون باتاردان

بللي مشهور خان دؤرار

يوزي ماه تابان داك

بلاكلاري قان دؤرار

 

و باز در ادامة همان شعر مي گويد: " براي عشاق منزلگاهي نيست ، راه دنيا را همتايي نباشد، روي زمين ماه تابان نباشد، آفتاب از مغرب طلوع خواهد كرد.

 

عاشقلاره اوي بولماز

دنيا يولي تاي بولماز

ير يوزينده آي بولماز

گون باتاردان گون دؤرار

 

در شعر " مزارستانه ساري " اشاره اي دارد به غروب آفتاب از مشرق كه در دل ترسا و يهود و تاتار ترس اندازد كه همگي به سوي مغربستان روانه شوند.

 

گون دوغاردان گون باتار

ترسا يهود هم تاتار

شهرلارده حاتار حاتار

مغربستانه ساري

 

قصد ما تعبير و تفسير سخنان مختومقلي نيست جرا كه اينكار از عهدة من و امثال من خارج است و بزرگان علم و ادب بايد مبادرت به چنين كاري نمايند. 

 

- در مورد فاني بودن دنيا :

 

     مختومقلي بارها و بارها در اشعارش فاني بودن دنيا را گوشزد مي كند اين موضوع خود     مقوله اي طولاني است كه كاري جداگانه مي طلبد. در بسياري از اشعارش فاني بودن دنيا را يادآور مي شود و از همگان مي خواهد عزم دنياي باقي كنند چرا كه در اين دنياي بي وفا كسي نماند.

 

گل كونگليم عزم ايله باقي دنيايه

بي وفا دنياده كيم قالار يرانلار

 

اگر اجل فرا رسد بندة خاكي از خانمانش جدا گردد،‌جدا گردد از ايل و تبارش ، از روزگارش ، از جان شيرينش .

 

اجل گلسه بنده خانمانيندان

آيريلار ايل گوندان شيرين جاندان

 

چه كسي زنده ماند آن هنگام كه اجل  فرا رسد؟ چو يقه ات را بگيرد نگذارد كه آسوده خاطر بگردي :

 

كيم قالار اولماين اجل يتانسونگ

قويمازلار گزماگه ياقانگ توتانسونگ

 

جان باختگان قبل از تو كجايند، هر كس در نوبت خويش از دنيا رفت ، بي وفاست دنيا، با اخلاص مگيريدش اصل اين بر بي وفايست.

 

سندان اوزال اوتان جانلار قني

هر كيم نوبتينده اوته باشلادي

وفاسي يوق موني اخلاص لي توتمه

اصلي مونينگ بي وفادور يرانلار

 

     غير از موارد فراواني كه به صراحت از فاني بودن دنيا سخن گفته و جهان باقي و آخرت را يادآور شده بارها و بارها با گوشه و كنايه ضمن بيان بعضي از وقايع روز محشر و قيامت به زيبايي تمام ، انسان را به ياد مرگ و محشر و قيامت مي اندازد و ايشان را به انديشيدن در عاقبت كار خويش فرا مي خواند و به دوستانش مي گويد كه بدين دنيا مايل نگردند چرا كه همه از اين دنيا به آن دنيا سفر خواهند كرد.

     در كنار درياست و رو به كوههاي بلند در حاليكه دشت را جلوي چشم دارد شعر " بولارسن " را مي سرايد: " اي كوههاي بلند به عظمت خود نباليد، روزي در ميان گدازه ها چون زر آب خواهيد شد،‌اي درياي ژرف ، به هيبت خود مغرور مشو، روزي چون بياباني خشك خواهي شد، و آنروز شير و ببر و پلنگ كوهستان و فيل و پشه ، هيچ يك زورمندتر از هم نخواهند بود و نهنگ نيل و درياها چون الغي خواهد شد كه بر گوشش سيلي زدهاند. "

 

بلند داغلار بيگ ليگينگا بؤسانمه

گذرده سو بولان زرداك بولارسن

ترينگ دريا هيبتينگا قوانمه

وقتينگ يتسه قوريب يرداك بولارسن

 

داغلار آرسلاني باير پلنگي

موش بيله دنگ بولار پل پشه جنگي

مجمع البحرينگ ، نيلينگ نهنگي

قولاغينه اورلان خرداك بولارسن

 

و در ادامه يا آور مي شود كه : " من از قيامت سخن مي گويم ،‌آگاه باشيد ، چوب زدن به ناحق كيفري در پي دارد و روزي تمام ستمگران زير پا در خواهند شد، اي تهيدستان مظلوم ! زاري نكنيد كه فردا چو شيري درنده خواهيد شد.

 

قيامتدان بر سوز ديديم باياقدان

قراو بار دور يرسيز اورلان تاياقدان

ظالملار خر بولار قالار آياقدان

غريب سن آغلامه شيرداك بولارسن

 

     و در شعر " زمينه باتار " مي گويد: " كوههاي بلند پوشيده از برف و سرما ، روزي سياه شوند و در زمين فرو روند، باغهايي كه بلبلان در آن مسكن گزيده اند ، هجران زند و پژمرده گردد،  روزي اگر آخرالزمان شود زمين فرو رود اگر آدم لگد بر آن نهد.

 

بوز دمانلي بييك داغلار

قارائيب زمينه باتار

بلبل مسكن توتان باغلار

هجران اوروب سولوپ ياتار

 

بير گون آخرالزمان قوبسه

زمين چوكور آدم دپسه

اگر پلك تخم سپسه

بيزينگ جاندان پيمان بيشار

 

    حال به اطراف خويش ، به زندگي خويش، به درون خويش، به اطرافيان خويش  بنگريم . بنگريم و صادقانه به خود بگوييم، فقط فقط به خود بگوييم، نه به كس ديگر ، بگوييم كه آيا نشانه هاي آخرالزمان را در خود ، در زندگي خود، در اطراف و اطرافيان خود نمي بينيم؟ آيا جزوء نشانه هاي آخرالزمان نيستيم؟ به اعمال خويشتن بنگريم و كردار خويش و به رفتار خويش با خويش و خداي خويش و اطرافيانمان ، آيا اعمالي پسنديده است ؟ يا اعمالي كه با آن خط از چهرة قرآن برداشته ايم ؟ بياييد پند و اندرز بزرگان ادب و عرفان خود را سرلوحة خويش سازيم و به ديدة عبرت بدانها و اشعار و گفتار آنها بنگريم و اين سؤال را كه مختومقلي از خدا كرد ما نيز از خداي خود بپرسيم : " كه خداوند پاك و منزه ، اي خداوند بزرگ ، اي خداوند بخشايندة بخشايشگر ! در آن دنيا حال ما چگونه خواهد بود ؟ آيا شايستة برخورداري از لطف و كرم و بخشايش تو خواهيم بود؟ " و در پايان با خداي خويش نجوا كنيم : " بارخدايا ! هر چند گناهكاريم و شايستة سزا، بر ما رحم آور و ما را هدايت كن و از گناهان ما در گذر كه تو بخشاينده اي و ما آفريدة كوچك و حقير تو . " آمين يا رب العالمين "  

 

 

     در ادامه ابيات و اشعاری از ديوان مختومقلی که در آنها اشاراتی به نشانه های قيامت شده است آورده می شود، قطعا" اين مجموعه کامل نيست چرا که نه تخصص اين کار را داريم و نه توان درک کامل اشعار پر از معنی و مفهوم و پر از گوشه و کنايه ايشان را داريم . بهر حال نقصی اگر در کار ديديد به بزرگواری خويش اين حقير را ببخشيد.

 

" قايسی بيلينماز "

 

درديم باردور دياريندان دوريندان

خير قايسی ، احسان قايسی بيلينماز

ظالملارينگ جفاسيندان جوريندان

اسلام قايسی، ايمان قايسی بيلينماز

 

صخبتينده حق کلامين سويلان يوق

مجلسينده بر نصيحت ايلان يوق

حلال حرام فرقين بليب سايلان يوق

سود قايسی دور زيان قايسی بيلينماز

 

خلايقده گورالده يوق گوريم يوق

بايلارينده سخاوت يوق بريم يوق

عيال لارده اويات قيزده شرم يوق

ادب قايسی ، ارکان قايسی بيلينماز

 

 

کيشی مالينه قوانيب گوزه ايلارلار

تعصيب اديب کونلگه کينه دولديرلار

بير بيرينی ناحق يره اولديرلار

امان قايسی، نوربت قايسی بيلينماز 

 

مختومقلی ! جان مهماندور، گوره لاش

يخشا دوست يوق يامانه کوبدور قرداش

بر ايام دور باش آياق دور آياق باش

يخشی قايسی، يامان قايسی بيلينماز 

 

 

 

زمانه ياقين گلانده

يری گوگی سو آلانده

الله دان غيری اولانده

اون سکيز مکان گيتمازميش

 

 

 مختومقلی بو دور آخرزمانه

يخشينی آغلاديب قويار يامانه

 

                                                 " يخشی سين "

 

 

"  قالمازلار "

 

غم چکمه غريب آدم

بگلار شاه لار قالمازلار

عظيم عظيم شهرلار

آق اطاقلار قالمازلار

 

قالسه سوزدان قزيل تيل

جان جوهر دور تن  بر گل

هزار مقاملی بلبل

بيک داغلار قالمازلار

 

شونی کسيب دور عقليم

يقولور يدی اقليم

ير بولور بوکليم بوکليم

ارير داغلار قالمازلار

 

حقدان يتوشسه فرمان

نه چاره بار نه درمان

آسمانلار اورار لرزان

هم يلدوزلار قالمازلار

 

نه ير قالار نه يوردلار

نه ترک قالار نه کردلار

نه قوش قالار نه قوردلار

پرنده لار قالمازلار

 

نه گرد قالار نه گردان

نه مرد قالار نه مردان

پل پشه کرگدن

درنده لار قالمازلار

 

مختومقلی ياش سوران

آغير هنگاملار قوران

لنبر لنبر موج اوران

شول دريالار قالمازلار

 

 

"  قيامتدان نشان " 

 

تابدی شهرت خلق ايچينده بو جهالتدان نشان

قالدی درويشلار ديلينده داغی حسرتدان نشان

قالمادی مظلوملار دستينه نصرتدان نشان

سربسر دولدی جهانه بو بد آفتدان نشان

ديگدی عالم اهلينه يوزمونگ خجالتدان نشان

أر بيلارلار کيمده بولسه اول شرارتدان نشان

ياده ساماز خير ايشی تابغان ضلالتدان نشان

نه مروتدان بار نه عدالتدان نشان

شک دگلدور دوسلاريم گلدی قيامتدان نشان

 

محشره منکر بوليب يوق دين بار بيلديلار

شرع ايشين بد آنگله يوب بد ايشنی خوبکار بيلديلار

راستلاری خائن بيليب خائن لاری يار بيلديلار

طائفه ايلاب طواف، قانع لاری زار بيلديلار

کيم شريعت اهلی بولسه هجوم اديب خوار بيلديلار

منکری مرشد بيليب بلغانی اقرار بيلديلار

گمراهی تقوی سانيب تقوانی انکار بيلديلار

................................................

شک دگلدور دوسلاريم گلدی قيامتدان نشان

 

 

حرمت اهلی اول کيمينگ بولسه قولينده سازيدور

کيم کلام اوقيسه خلق يانينده خر آوازيدور

دردلاری درويشلارينگ خلوتده خلق انبازيدور

اورته ده قيز و جوان دير سن که تويدور بايرامدور

سيچراشور قيز گلين اوستينگه گويا تازيدور

حق ايشيندان بيخبر خلق ايچره بعضی قاضی دور

تابعی جن دور اونينگ حقا که شيطان اوزيدوز

تموغ نينگ تيقانجيدور هر کيم بو ايشگه راضيدور

شک دگلدور دوسلاريم گلدی قيامتدان نشان

 

تانگری پيغمبر سوزيندان بی خبر بو پيرلار

فاسقی قاضی بيليب ظالم نی نايب ديرلار

هر کيشی گورسه گليب  اول رشوت ايرلار

باغلايوب بهتان ايله فقر اهلينه تقصيرلار

سله باغلاب باشينه آچ بوری صوفی پيرلار

ايله يوب خلق اوستينه کوب حيله يی تزويرلار

گر حلال و گر حرام تابسه تيقارلار ايرلار

روز محشر حق رسولينگ نا جوابين بيرلار

شک دگلدور دوسلاريم گلدی قيامتدان نشان

 

ايگسه ور مختومقلی سوز برله دردينگ هر زمان

نی اوچون ظالمغه نوبت بردی بو دوری زمان

آنينگ اوچون گوز گوران اشدا ن اوته دوشدی گمان

ايله يوب بير بيرينه دعوايی باطلنی همان

بر شايليق مال اوچون تحقيق برار الدان ايمان

اوزينی آر سايينور کيم آرتيق ايش ايتسه يامان

خون ناحقدان کيشی يوز شوق ايدار دوکمالگه قان

گربه نينگ گويجی اگر قاپلانگ تافابرماز آمان

شک دگلدور دوسلاريم گلدی قيامتدان نشان

 

 

" آخرزمانه "

 

کونگليم آيدار دوستلار ايلاين بيان

بيلمانم ياقين می آخرزمانه

دنيا اوچون شريعت نی تاشلابان

بيلمانم ياقين می آخرزمانه

 

ملالار علمينه اتمدی عمل

شريعت ايشنه ايلادی جدل

پاليميز بوزيليب کوفالدی کسل

بيلمانم ياقين می آخرزمانه

 

مفتی لار مال آليب روايت برار

ناحق پولينی آلار حقنی کويديرار

پال لاری بوزيليب فساد کوفه لار

بيلمانم ياقين می آخرزمانه

 

رئيس بولان پايه کيدان پول آلار

برمسه بوينينه غل آرقان سالار

گناه لار کوفه لار، شريعت قالار

بيلمانم ياقين می آخرزمانه

 

ايشان لاری ريا ايلاب نمازين

غفلتده اوتگورار قيش بيله يازين

يالان سوزلاب ايل دان آلار نيازين

بيلمانم ياقين می آخرزمانه

 

صوفی لار نفس اوچون مکه گيدارلار

شبهه لی طعام نی حلال ديب ايرلار

شيطان فعلی برلان کرامت ديرلار

بيلمانم ياقين می آخرزمانه

 

شيخ بولانلار نذر اوستينده اوريشيب  

بد فعل اوچون زن فرزنده سوکيشيب

اوليا قاشينده شونداغ بوليشيب

بيلمانم ياقين می آخرزمانه

 

خوجه لار فخر ادار اصل ذاتينی

قيام عصام الدين قوييب آدينی

پلان کس خوجه ديب هم اولادينی

بيلمانم ياقين می آخرزمانه

 

کدخدا بولانلار دوغری سوزلامز

پاره آلار اما حقی گوزلامز

ناحق گواه بولار دعوا دوزلامز

بيلمانم ياقين می آخرزمانه

 

بايلارده قالمادی خير سخاوت

گزارلار دنياده بولمان فراغت

غريب لار بايلاردان گورمز کفايت

بيلمانم ياقين می آخرزمانه

 

اوغلی خوشروی بولسه آتا بولار شاد

گويا که دولتی بولاندير زياد

گون گوندان جهانده کوفالدی فساد

بيلمانم ياقين می آخرزمانه

 

 

قيز جوانده يوق دور حيادان اثر

يگيت لار قيز بيله اويناييب گزار

يامان ايش کوفالدی گون گوندان بتر

بيلمانم ياقين می آخرزمانه

 

زمانه ايشانلاری يامان بولوبدور

جهان ايچره فساد ايلاری دولوبدور

پال لار گيديب همده رنگلار سولوبدور

بيلمانم ياقين می آخرزمانه

 

بايلار زکات برمز بولوبدور سودخور

ايل ايچينده کوفاليبدور حسودخور

عمر اوتوب غفلاتده بولوب ميز مغرور

بيلمانم ياقين می آخرزمانه

 

گناه لار کوب بولوب اگسيلدی ثواب

قورقارسن بو جهان تيز بولار خراب

کسب اديب ساتارلار عرق هم شراب

بيلمانم ياقين می آخرزمانه

 

مختومقلی مونچه قيلماق حکايت

عاقل لاره شايد بولار کفايت

دنيانينگ ايشينه يوقدور نهايت

بيلمانم ياقين می آخرزمانه

 

 

" بولارسن "

 

بلند داغلار بيگ ليگينگا بوسانمه

گذرده سو بولان زر داک بولارسن

ترينگ دريا هيباتينگا قوانه

وقتينگ يتسه قوريب يرداک بولارسن

 

داغلارينگ آرسلانی باير پلنگی

موش بيله دنگ بولار پل پشه جنگی

مجمع البحرينينگ نيلينگ نهنگی

قولاغينه اوران خرداک بولارسن

 

قيامتدان بر سوز ديديم باياقدان

قراو باردور ير سيز اورلان تاياقدان

ظالملار خر بولار قالار آياقدان

غريب سن آغلامه شيرداک بولارسن

 

 

" آرتسه گراگدور "

 

قارداشلار گون گوندان بتر بولوبدور

يل ئيلدان بدعتلار آرتسه گراگدور

عرق ايچيب زنا قيلان جهانده

بللی مشهور بوليب دورسه گراگدور 

 

مسلمان قارداشلار دونمانگ بو يولدان

گچار سيز صراطدان اينچه دور قيلدان

دجال گلار دير بر نيچه ئل دان

عالمه بر غوغا سالسه گراگدور 

 

گوزی بر دور قره گيميش قدينه

غريب يانار نار حرامينينگ اودينه

شام شريفه روم مکه مدينه

مسلمانلار قاچيب دولسه گراگدور 

 

عيسی مهدی گلسه عدلدور ذاتدور

ياجوج ماجوج گلسه ظلمی هيهاتدور

قولاغی يردان سويره نار ياويز ذاتدور

قاف داغينی دشيب گلسه گراگدور 

 

قلم تيترار يتيم لارينگ  زاريندان

جوشغين گچار عاشقلارينگ سريندان

گوگ ياريليب داغلار سارسار يريندان

اسرافيل صورينی چالسه گراگدور 

 

دريالار قورارده سولار چکيلار

آی گونلار توتيلار يلديز دوکيلار

بلند داغلار ايرار ير گوگ يِقيِلار

يالنگوز مولام اوزی قالسه گراگدور 

 

قرق گون ياغمور ياغار ير گوگ بلينماز

حقدان باشغه جانلی جاندار قالماز

اسرافيل صور هم چالينماز

تازه ذان گورکازيب چيقسه گراگدور 

 

آجل گلسه بنده خانمانيندان

آيريلار ايل گوندان شيرين جانيندان

الله نينگ امريندان حق فرمانيندان

عزرائيل اوز جانين آلسه گراگدور 

 

بر براقنی حله بيله بزارلار

آلتون کوميش قزيل ياشيل دوزارلار

تورت پريشته تيره ليبان گزارلار

محمد قبرينه گلسه گراگدور 

 

صدا چيقار پريشته نينگ بيريندان

لبيگ ديب توريب گلار يريندان

قبر ياريليب قوم دوکيلار سريندان

وای امتيم ديب قالسه گراکدور

 

 

" دوکه باشلادی "

 

گوميلدی دريالار يقيلدی داغلار

يتيم لار گوز ياشين دوکه باشلادی

اورام سيدان بولان حرام خور بگلار

يوردی بر يانيندين يقه باشلادی

 

جماعت سيز اذان بر قوری سسدور

نيچه ملانگ اوقان علمی عبثدور

قاضيلارينگ کاری چای بيلان ناسدور

بر بوزيق نشانه توته باشلادی

 

ايشانلاری هر قافيده تافيلار

ملالار نه يوق مجابت يافيلار

اوليا من ديب جوکی صوفيلار

قيغيريب آسمانه بوکه باشلادی

 

چيقار بيابانه قيزی گلينی

آق يوزينه يافار قره تلينی

گردنه زينت ايلايب يغان پولينی

دوز اديب اوزينه داقه باشلادی

 

دنياده سويتخورينگ پول يغمه دردی

بايلارينگ مالاری بی زکات ايردی

توبه ادينگ گوزيم بريمان گوردی

دوست دوستينگ کونگلينی يقه باشلادی

 

مختومقلی باشه باغلاب سله لار

آچ بوری داک يورتيب نيچه ملالار

حلالدان حرامدان يغناب غله لار

هرنه تابسه دينمان ديقه باشلادی

 

 

"  دؤرار "   

 

بر گون اول گون باتاردان

بللی مشهور خان دؤرار

يوزی ماهی تابان داک

بلاکلاری قان دؤرار

 

گورينگ حسين ميرزانی

حقه يازار عرضه نی

يرلار اوريب لرزانی

اسرافيل اوين دؤرار

 

حيوان انسان شانينده

اجل باردور يانينده

دجال دنيا اينانده

باشغه ملت دين دؤرار

 

عاشغلاره اوی بولماز

دنيا يولی تای بولماز

ير يوزينده آی بولماز

گون باتاردان گون دؤرار

 

دجال سازين قوران سونگ

ساز صحبتين سوران سونگ

دونيب کعبه باران سونگ

ارواح بيله جن دؤرار

 

ياجوج مأجوج ديارلار

بير بيرينی ايارلار

بيرين اولدير قويارلار

بيرينگ يرينه مونگ دؤرار

 

مختومقلی دير هيهات

روز محشر قيامت

ايا قاضی الحاجات

بارچه ايشلار قين دؤرار

 

 

اسرافيل صور چالسه گوگ يرده گلسه

شيطان صرصر اورسه داغلار داغيسه

دجال دنيا اينسه قوشين يغيلسه

ايزی هندده بولار اونگی فارس چيقار

 

                                                             شعر " ترس چيقار "

 

 

آخر بر گون بولار آخرزمان

اسرافيل صور اورسه بولارلار فانی

قرقی گوران قوشلار آلماز اوينی

قوش قاناتی توی قويريغی بولماسه

 

آخر زمان بولسا شيخ دان پال قاچار

کلامينگ يوزيندان خط قالماز اوچار

ميدان داکی سوسيز آريغا اوخشار

هر کمينگ سخاوت خيری بولماسه

 

                                            شعر " بولماسه "

 

 

گون دوغاردان گون باتار

ترسا يهود هم تاتار

شهرلارده حاتار حاتار

مغربستانه ساری

 

                                                 " مزارستانه ساری "  قوشغيسی

 

 

" زمانه "

 

ای آقالار آغلارين گلدی گشدی زمانه

يخشی قدرلی بولمليان دوندی دور يمانه

کوب فقيرلار آغلاشيب آندان آمانه

يمان آلدی جهانی گلماز ديلی ايمانه

استاری بار آز وقتدين بر هم بولسا زمانه

 

نه صفالی ميشديک دنگ دوش بيله باش قوشماق

باشينگ آل گيت قاويلدينگ نه دوست بيلدينگ نه دشمان

ای يرانلار سود ايتماز سونگره اتسنگ مونگ پشمان

دنياسينه اولاشمان اوغل قيزه بولاشمان

نو هوز يرلی گون ميشديک بوليب گيتسانگ ديوانه

دوشمه گين بو خياله دنيا گلان اولمازلار

گلان گچر جهاندان بيری آمان قالمازلار

جانلار چکيب چاغيرسانگ دوغری يوله گلمازلار

هرنه بولسا يودارلار حلال، حرام بيلمازلار

ديرلار حقدور محمد اويادورميز قرآنه

 

دنيا نچوک دوران سن غريب آغلار ايل دينماز

ظلمی آرتار ظالمينگ هيچ گونينه رحم اينماز

جهانی يقدی گيتدی يمانينگ اودی سونماز

بر محمد خاطر نه ير ياريلماز گونگ اينماز

قوانار چرخ بو ايشه بولماز آخرزمانه

 

 

اسرافيل صور اورسه يالان جهانه

جان نه يخشا قالار نه يامانه

بر ساعتده قوفار آخرزمانه

اگر گلار بولسا قهری دلبرينگ

 

                                                 شعر " دلبرينگ "

 

 

" قالار يرانلار "

 

گل کونگليم عزم ايله باقی دنيايه

بيوفا دنياده کيم قالار يرانلار

بو دنيا اول دنيا ملکی مولايه

نه کافر دور منکر بولار يرانلار

 

کيم قالار اولماين اجل يتانسونگ

قويمازلار گزماگه ياقانگ توتانسونگ

عيسی مهدی بيله گليب اوتانسونگ

اسرافيل صورنی اورار يرانلار

 

عزرائيل قهر ايلاب اينار شيطانه

شيطان عاجز بوليب قاچار هريانه

بيلارکيم قوتيلماز بارسه هريانه

سراندليبده باريب اولار يرانلار

 

اول گونينگ حسابی گچار فردايه

آسمانی سست ايلار زمينی ضايه ( ضايع )

غضب دونين گييب گلار دريايه

دريالار قوريبان قالار يرانلار

 

يوقيلار يوق بولار باغلار سرايلار

يلديزلار دوکيلار دولار بو جانلار

گون شعله سيز دوغار توتيلار آيلار

داغلارده قورشينداک ارير يرانلار

 

آدمينگ نفسيداک ياغدير بارانی

اوت کمين جاعلاديب چاقار انسانی

عزرائيل بريب آمانت جانی

تورت پريشته تازه ديره لار يرانلار

 

اسرافيل صور چالار چيغيريب هريان

يوق بولان جسدلار آيريلشان جانلار

کسيلان دمارلار قوری استخوان

آسغيرشيب ديره لار يرانلار

 

بر ياندان آتش بار ، بر ياندان عذاب

بر ياندان سوراغ بار ، بر ياندان جواب

بر ياندان ميزان بار ، بر يانداان حساب

ايدان ايشينگ بر بر سوره لار يرانلار

 

دينه گواه ديرلار فرضی سنتی

يتميش اوچ فرقه گورينگ ملتی

اون ايکی بولاک بولار رسول امتی

هر بيری بير جنس ده سوره لار يرانلار

 

قولسيز قوفار قونگشا يمان سانانلار

دونگوز بوليب تورارنماز قويانلار

زکاتسيزينگ قارنی يلان ايچيانلار

دوليبان داغ کمين بولار يرانلار

 

تانگلاگور نور بوگون گيزله نان سرلار

يالاندان گواه ليگ بران يسارلار

ينگسه سيندان بوغازينه دنگ کسارلار

اوتلی چوماق برله اوريلار يرانلار

 

جبر ايدان حاکملار تورارلار گوزسيز

گوريب آيتماغانلار قالارلار ديل سيز

زناچی باشی قارنينده قوفارلار قولسيز

آياقی باشينده يورير يرانلار

 

بو دنياده منم منم ديانه

جبر ايشنی خلق اوستينده قويانه

بواود بولار يتيم مالين اييانه

رسوا شرمنده بولار يرانلار

 

محشر حلقی بد ايسيندان يگره نار

گنالاری يردان گوگه ديره نار

سويت خور ايچاگه سی يردان سويره نار

قارنی داغداک اوتدان دولار يرانلار

 

شراب خورينگ بولماز گوزی اورنينده

ديشی سغير شاخيداک دور بورنينده

دوداغی سينه سينده ديلی قارنينده

ايديگی آغزيندان گلار يرانلار

 

آتا انا آغيردانينگ گونلاری

ايچی ياشيل اوتدان بولار دونلاری

خلقه رسوا آله بولر تنلاری

سو اورنينه زهر بريلار يرانلار

 

اون ايکينجی گروه گورينگلار نه دور

مسجد بوغره بولار مونيبان گيدار

اماملاری سورار مؤذن آيدار

يوزلاری  آی کمين بولار يرانلار

 

کلامده گورديگين سوزلار ديليميز

آخر اجل اوستينده دور يوليميز

مختومقلی آيدار بزينگ حاليميز

يارب اول گون  نچوک بولار يراملار

 

 

" قاچه باشلادی "

 

ايندی بيلديم زمانه نينگ آزغه نين

يمان لار يخشی دان قاچه باشلادی

قايته بد اصل لار اصل زاده دان   

پسند اتمان توره اوته باشلادی  

 

ريا بولدی کوپنگ اوقان نمازی

تانگری هيچ بيريندان بولمه دی راضی

پيغمبر اورنينده اوتران قاضی

پاره اوچون الين آچه باشلادی  

 

شاه لارده قالمدی عدالت

بر پول اوچون مفتی برار روايت

بيل بو ايشلار نشانه سی قيامت

ظالم لار بی توبه اوته باشلادی  

 

فقيرلار خورلانيب يوزين سارارديب

کيم توره سين دنگين قزارديب

ظالملار مظلومه سرتين قابارديب

قامچی سيندان قانلار دامه باشلادی  

 

عالم لار سوزينه عمل بولمه دی

منافقلار يرادانی بيلمه دی

صوفی لار پيريندان تعليم آلمادی

ئنيا اوچون ديندان گچه باشلادی

 

بير پاره صوفيلار صوفی من دير

سوره مز ظالم لار طعامين اير

بيزی يخشی کشی ديسين لار دير

هر ايشکده حلقه قورا باشلادی  

 

قاضی بولان بر جواب ده دورمه دی

گيجه محنت تارتيب کتاب گورمه دی

شريعت اوغرينده دوغری يورمه دی

نفس اوچون ايمان سز اوته باشلادی

 

مختومقلی آيدار بارها يول تانی

باش گون سينه ماغه ايباردی سنی

سندان اوزال اوتان جانلار قنی

هر کيم نوبتينده اوته باشلادی  

 

 

بيان اتسم قيامتينگ وصفنی

داغلار داشلار تکيز بولار يرانلار

اول باشی بو باشی مونگ ئل لق دنيا

مثل اوی کبی دار بولار يرانلار

 

کونگليم انديشه ده خونابه يوتمه

گيجه ده گونديز ده خدای اونيتمه

وفاسی يوق مونی اخلاص لی توتمه

اصلی مونينگ بی وفا دور يرانلار

 

                                                           شعر " يرانلار "

 

 

بلی سی دجال چيقار بو دور قيامت دان نشان

کيمسه لار يلدای يوگوردی کيمنی بولدی باغری قان

اول خداينگ امريندان هم بيخبر بنده سی کان

بی نمازينگ همدمی دور اول يلانلار هم ايچيان

اوزاق يول لار بييک داغلار سوسيز چول لار آنده بار

 

                                                               شعر " جبار بار "

 

 

" خراب ايلار " 

 

مؤمن بولان منکر بولماز سوزيمه

جبار بو جهانی گور خراب ايلار

چوخ نسنه لار گلار گچار گوزيمه

بو دنيانی بد بد کار خراب ايلار

 

تيلاگی دوش گلماز حق ديب ياتانينگ

ايشی رواج تفار بد ايش توتانينگ

ير يوزينده بولار گويچ گويچ يتانينگ

جهانی ظلم ايلان زور خراب ايلار

 

علمه اويماز عالم لاری جد يولار

يوق ايشلار يول بولار بار ايش بد بولار

شريعت نيست بولار بد ايش سد بولار

هر اولکانی نيچه طور خراب ايلار

 

بلخی بوغاز دردی پشاوری داش

عمان شهرين دريا بصره نی آتش

مدينه نی آچليق مکه نی حبش

هرات قندهاری مار خراب ايلار

 

روم شهرينی ايلار صاعقه خراب

يمنی هولاج ييقار مصری عقرب

کوفه نی جوه ناک بغداد شهرين آب

ری اولکاسین ديلينيب ير خراب ايلار

 

سوزيمه قولاق بر عاقل هميشه

تبريزه طاعون دوشار شيرازه کيشه

اولاد سفياندان آدی قيمشه

اصفهانی بير صاحب کار خراب ايلار

 

سمرقندی قبطی يغلوبيک باسار

تنجر شهرين نان قحط ليق ترک باسار

سرحتی مرگ بوزار مروی ريگ باسار

شيرازی ترک جوعانی مور خراب ايلار

 

کاشغر خطن کافراگر هنداگر

خطيه آسماندان کژدملار ياغار

هر کژدم تيوه داک بير بيره ديگار

ايلی هندوستانی آب زار خراب ايلار

 

عدن شاهی ايتگاچ لاهوره عزمی

قايديب ايزين تابماز داغمی يا دوزمی

آی جيحون خراب ايلار خوارزمی

داشنده هر اولکه بار بيل خراب ايلار

 

دارغانينگ شهرينه گوگدان سس گلار

اول شويله بر سس دور اشيدان اولار

بلغارينگ شهرينی اول اورس آلار

اورسی دجال بيلان نار خراب ايلار

 

مختومقلی هر کيم دنگلسه جاندان

بو ايشلار اونگ گلار آخرزماندان

مهدی يردان چيقار عيسی آسماندان

دجالی بو ايکی آر بيل خراب ايلار

 

 

"  نشان گلور "

 

دابة الارض آدلی دجال سونگيندان

صفا دان مروه يه بيل بيان گلور

يدی گوندان سونگره آنينگ جايندان

اول گوندان عالمه بو نشان گلور

 

يوزی آدم گونداک آلين نينگ آغی

مثل تيوه منگزار بوينی آياغی

قوش دملّی قوش تيلّی قالقان قولاغی

تفه سی اوستينده باش قران گلور

 

آز قالار کيم شاخی گوگکه يتماگه

بر هفته چه فرصت تافار ياتماغه

جهان يغلور تماشاسين ايتماگه

يخشی يامان جمله مسلمان گلور

 

آندان قاچيب هيچ کيم تابماز خلاص

مؤمنلار خوش بولار خوف ايدار عاصی

ساغ الينده بار دور موسی عصاسی

سؤل الينده مهر سليمان گلور

 

نيچه گه موسی نينگ عصاسين اورا

نيچه سينه مهر سليمان سورا 

خلق ياری آق بولار ياری قرا

قره يوزلی بلی بی ايمان گلور

 

خور قالماز آلانلار بيلاندن بليک

دوستين دشمان ايدر بولسه بد قليق

آق اوچماليق بولار قره تموغليق

دنيانينگ سونگيندان بوز دمان گلور

 

بولاردان سونگ تينگلانگ عاشق سوزينی

بيليب بولماز گون آی گيجه گونديزينی

قرق گون قره توتون عالم يوزينی

ير و گوگنی بلسيب شول دومان گلور

 

اول جاندار يوق بولار خلق اوندان دينار

اوغول قيز آزتورار خلق اوجی سينار

آدم سای بر ملک آسماندان اينار

يغلاشور هر سردان صد افغان گلور

 

مختومقلی سوزلار کلام سوزينه

ير گوگلار توتاشيب داغلار دوزينه

اسرافيل صور چالسه يرينگ يوزينه

اميد سيز خاک تنه تازه جان گلور

 

 

" برسه گراکدور "

 

مايل اولمانگ بو دنياگه دوستلاريم

بارچه موندان آنگا بارسه گراکدور

اول آمان آخر ايمان استه رام

حق قل نينگ مرادين برسه گراکدور

 

بر گون قاف داغيندان خر دجال چيقار

بسلاب اشاگينه زمرد داقار

يا مهدی اونگيندان توغينی تيکار

سواش ايلاب دجالنی قيرسه گراکدور

 

اوشالداغده دجال نربانه دونار

يانگی باشدان دين نينگ چراغی يانار

مدينه ده عيسی آسمان دان اينار

صف قوريب ميدانده دورسه گراکدور

 

آسماندان جبرائيل آلاره گلار

مهدی بيلان عيسی جهانی آلار

مدينه شهرينده پادشاه بولار

قرق ئيل لاب دورانی سورسه گراکدور

 

قرق ديل دان سونگ آز هم قيلارلار سفر

کياهلار قوريب دريالار کفار

يأجوج مأجوج دير لار بر معجز قوفار

مغربدان مشرقه يورسه گراکدور

 

فاش ايله رام بر سوزيم بار ديماگه

تيل لاريم اوزيلماز آنی آيماغه

جهان قوريب نارسه قالماز ايماگه

بر بير نينگ قانينی سورسه گراکدور

 

ياغمور ياغار يرينگ يوزين سو آلار

ويران اوليب بيگ داغلار اوريلار

حيوان انسان قالماز بار جاندار اولار

زمانه نينگ آخر بولسه گراکدور

 

عزرائيل اوز جانين اوزی آلارميش

بارچه اوليب حقينگ اوزی قالار ميش

بو جهانه دورت پريشته گلارميش

اسرافيل صورينی چالسه گراکدور

 

گوگاريبان ير يوزينه چيقارلار

منافق ظالمنی شول گون ياقارلار

حساب ايلاب خير و شرينگ چکارلار

يا ملک ميزانين قورسه گراکدور

 

بو فسادلار ير يوزينه گلانده

منکر يغلاب مؤمن باری گولانده

قبر ياريليب تانگله محشر بولانده

رسول امتيم ديب دورسه گراکدور

 

                                              شعر " برسه گراکدور "

 

 

بوز دمانلی بييک داغلار

قارائيب زمينه باتار

بلبل مسکن توتان باغلار

هجران اوروپ سولوپ ياتار

 

بير گون آخرالزمان قوبسه

زمين چوکور آدم دپسه

اگر پلک تخم سپسه

بيزينگ جاندان پيمان بيتماز

 

                                             شعر " زمينه باتار "

 

 

اقبال لار ياتديلار بوش قالدی سرلر

آسمان لرزان اوردی جنبشلاب يرلر

کؤر بولدی ملالار زبر دست پيرلار

قاريلار قرآن دان پشدان آريلدی

 

                                                      از شعر " هوشدان آيرلدی "

 

 

دير لار آخرالزمان

آتش سوزاندان يامان

باور قلماغن گمان

بيله تشويش تيز بولار

                                                    از شعر " يوز بولار "

 

 

بو زمينی لرزان قليب آسمان جنبش ايلادينگ

آخر زمان ساری دينگ ماه تابان گراگمس

                              

                                                   از شعر " گراگمس "

 

 

 گوردان چقيب گلار بولدی بخيل لار

فانی جهان ايچره کان سسين آنگسه

دير لار خر دجال جهانه گلار

نه عجب نقل دير کيم اونی بيلار ؟

 

                                                  از شعر " آنگسه "

 

 

 

 

داغنه آزی ساليب داشين قوپاريب

دريانی قور اديب سووين آپاريب

آتا چقيب انسی جنسی ياپريب

بر اوجيندان بارين قردی دا باردی

 

                                                 از شعر " سوردی ده بارد ی"

 

 

" يرانلار "

 

آخر زمان بولدی الحاضر ايدک

رسو ل سوزی بير بير گلدی يرانلار

قالمه دی عدالت بگده خان لارده

يوويردی ظلم باسدی يرانلار

 

عالم لار علمينه عمل اتمه دی

قرآن اوقيب معناسينه يتمادی

ايله آطديب اوزی بيرين توتمادی

پنهان ايلدان گناه قيلدی يرانلار

 

قاضی لار حکمنه ريا ايلادی

رشوة آليب يوزين قارا ايلادی

اوزينينگ جاننا بلا آيلادی

گورينه يلان ايچيان دولدی يرانلار

 

ناچه گمراه اوزين ايشان آتان دور

ايماننی قيون قوزه ستان دور

بوينی يوغينلارنی مريد توتان دور

يالان سوز ايمانين آلدی يرانلار

 

برنچه کافرلار ترازو توتار

نفس نينگ ايزينده ايت کبی يورتار

آرتيق ايلاب اوده جانلارنی آتار

ويل ديگن چای ده قالد ی يرانلار

 

ويل بر قودوق دور دوزخ آستينده

نعره تارتار ترازوبان قصدينده

آچيلار ايشگی دوزخ آستينده

ترازوچی حالين بيلدی يرانلار

 

بيچاره دور سودخور بر نيچه احمق

اول ايش بيله بولار کافری مطلق

 

گوريندان اوت چقار آنچاقلی آنچق

سودخور زمانه سی گلدی يرانلار

 

توبه ات مختومقلی آخرزمان دور

بو ايشلار هر کيم ده بولسه يامان دور

ايمان لی قول ايکی دنيا آمان دور

گل آچليب چمن سولدی يرانلار

 

 

" بلا بولار "

 

گورينگها اوزين اوانه

رحم اتماز دوغان دوغانه

سلاسين منگزاديب سوغانه

اوی يتان ملا بولار

 

گورينگ قدرتلی نشانی

هر آغيزدان سوز بوشانی

آخرت وقتينگ ايشانی

بداصل کدخدا بولار

 

آدم يخشی سی عالمدور

عمل اتمسه ظالمدور

منينگ زيناتلی مالمدور

حق بوگون آتا بولار

 

موخنث اوغلی هر يرده

اوزينی قويار چوخ درده

ايشنگ دوشسه بر مرده

يامان گونده قلا بولار

 

گورينگ لار نچيک زمانه

يخشی قوشيلدی يامانه

قوچ يگيت مينسه چامانه

وهم بيلان مبتلا بولار

 

زمانه ياقين گلانده

پارخ بولماز يالان چينده

حق قناعتی آلانده

نوالی بی نوا بولار

 

مختومقلی سوزلار ديليندان

ناموسين برمز قوليندان

قياس ادينگ قيز گليندان

ئيل ئيلدان بی حيا بولار

 

                                        قسمتهايی از شعر " بلا بولار "

 

 

      

     مسلم است اين کار ما پر از نقص و ايراد است چرا که ما اصلا" اينکاره نيستيم و تنها علاقه بيش از حد به مختومقلی و همچنين خواسته يکی از اساتيد دوران کارشناسی اينجانب   " آقای آيت الله حاج حسن مير بهبهانی"  مبنی بر جداسازی و ترجمه اشعار مختومقلی در زمينه نشانه های قيامت اين جسارت و گستاخی را به من داد تا پا را فراتر از تخصص و رشته تحصيلی خويش که شيلات است گذاشته اقدام به جداسازی و ترجمه اشعاری از مختومقلی که در زمينه نشانه های قيامت و آخرالزمان بود نمودم و در اين راه از کتابهای اساتيد بزرگوار امر و راهنماييهای شعرا و ادبا منطقه تا آنجا که برايم مقدور بود استفاده نمودم تا نقص و ايراد کارم بلکه کمتر گردد ولی از آنجا که ترجمه آن جالب از آب در نيامد و مورد انتقاد خيلی ها قرار گرفت در اينجا از آوردن ترجمه ناقص پرهيز کردم . می دانم اينکار من نيز مورد انتقاد اساتيد محترم زبان و ادبيات ترکمن قرار خواهد گرفت و خوشحال خواهم شد اگر از راهنماييهای ايشان برخوردار گردم .

    اشعاری که در اينجا آورده شد نياز به توضيح و تشريح بيشتر از آنچه که در اينجا بنده حقير آوردم دارد که از عهده اينجانب خارج بود چرا که برای اينکار نياز به مطالعات قوی در ادبيات ترکمنی، فارسی و عربی ، مطالعات قرآنی و مذهبی ، مطالعات اجتماعی و فرهنگی و غيره دارد که ما از هيچ يک از اينها برخوردار نيستيم و برای فهم بيشتر اشعار گهربار مختومقلی فراغی خود نيازمند راهنمايی های اساتيد امر هستم . اميد که مختومقلی فراغی و اساتيد بزرگواری که عمرشان را در راه ادبيات ترکمن و بالاخص تبئين و تشريح اشعار مختومقلی صرف نمودند اين گستاخی بنده را ببخشايند و در راه رفع نواقص آن و تکميل آن بنده حقير را ياری کنند و باشد که اين کار من باب تازه ای در رابطه با تبئين و تشريح اشعار مختومقلی باز کند.

 

 

                                                                      اسمعيل پقه

                                                                      دانشجوی کارشناسی ارشد رشته شيلات دانشکده منابع طبيعی و علوم دريايی نور

دانشگاه تربيت مدرس

1381