آقميرات گؤرگـنـلـى

ريشه پـيدايش جشنهاى

چهارشنبه ســورى و نـــــوروز

 

 

     ساليان متمادى استكه شوونيستهاى حاكم بر ايران با اعمال سياستهاى بغايت ارتجاعى و ناسيوناليسم كور عليه ملل غيرفارس به وارونه جلوه دادن حقايق تاريخى دست مىيازند. آنان با جازدن آثار مدنى و فرهنگـى ملل غيرفارس يعنى عصاره فرهنگـى آن ملتها را كه در طول اعصار از سوى اجدادشان آفريده شده و جزء گنجينه هاى تاريخيشان گرديده بنام  ايران و ايرانى بزرگترين ستم ملى را اعمال كرده و ميكنند. پان- فارسيستها با قدغن كردن آموزش ملل غيرفارس بزبان مادريشان باعث بيخبر ماندن فرزندان آنان از تاريخ و فرهنگشان  ميشوند. اگر همانگونه كه آنان ادعا ميكنند همه ما واقعا ايرانى هستيم پس چرا اجازه و رشد و شكوفايى ملى و فرهنگـى به ملل غيرفارس زبان را نداده همه چيز را بنام ايرانى(بخوان فارسى) تمام ميكنند. مثلا وقتى پاى موسيقى بميان آيد موسيقى فارسى را بنام موسيقى اصيل ايرانى جا ميزنند و موسيقى ملل ديگر را موسيقى محلى ايرانى!! جا ميزنند وهكذا. انديشمندان فرزندان ملل غيرفارس ايران منجمله تركمنها با هوشيارى تمام با اين حيله شوونيستها مقابله كرده، سعى ميكنند با شناختن و شناساندن فرهنگ اصيل خويش از اين مهلكه نجات يابند.

   ما در اين مقاله به دو نمونه از تحريفى كه توسط پان فارسيستها در مورد  جشنها و مراسم ملى­مان يععنى جشن چهارشنبه سورى و نوروزاشاره ميكنيم. جشنها و مراسمى كه ما توركمنها نيز در آفرينش و تـقديم آن به جامعه بشرى سهم بسزايـى ايفا كرده­ايم، جشنها و مراسمى كه ريشه پيدايش آنها به بيش از 5000 سال قبل يعنى به دوران توركان سومر بازميگردد.

 

 

1- ريشه پيدايش جشن چهارشنبه سورى:

 

   احترام به آتش در نزد توركان از آنجمله توركمنها سابقه بسيار قديمي داشته و يادمانهاى آن تا به امروز در بين ما بخوبى حفظ گشته است. ضرب­الممثلهاى گوناگونى چون "اود آستيندا بلا قالماز"(هر بدى در دم آتش نابود ميشود)، "اود اوراز"(آتش مقدس است) و همچنين نامگذارى انسانها با نام اوراز-آراز(آتش)، اسپند دود كردن منازل، عبور دادن گله­ هاى گوسفندان زير بوته هاى آتش فروزان به اين نيت كه ارواح خبيث در دم آتش از بين برود، خاموش نكردن اجاق در حال فروزان، مقدس شمردن تـنور و تـنمّاى آمال از تـنور(تامديرا مانكلاينگـى سيلماق)، كندن بخور سوزها و آتشدانها بر روى سنگ مزارها(نمونه اين سنگ مزارها در قبرستان تاريخى خالدنبى در شمالشرق گنبدقابوس فراوان است) و همگـى نشان از احترام توركمنها به آتش ميـباشد. از لابلاى متون تاريخى اينگونه استـنباط ميشود كه جنگاوران توركمن قبل از رفتن به ميادين رزم، آتش بزرگـى افروخته دور آن حلقه زده در حاليكه شمشيرهاى خويش را از نيام بر ميكشيدند با صداهايى شبيه زوزه گرگ روحيه خود و يارانشانرا تقويت ميكردند كه بقاياى اين نوع مراسم در آيئن شمنى دفع ارواح خبيثه و پرخوانى و نيز رقص مشهور توركمنى بنام "رقص خنجر/ ذكر" مشاهده ميكنيم. در اين باره در « فرهنگ معين» زير كلمه " اجغار" چنين آمده است: " آتش افروخته، روز شانزدهم ماه چهارم، مغان/ روحانيون خوارزم در شبِ اين روز مانند سده آتش مىافروختند و بر گرد آن باده مينوشيدند". (خوارزم/ خيوه شهرى در شمال كشور توركمنيستان).  متأسفانه فرزندان امروزى آن توركمنها بعلت اعمال سياستهاى شوونيستى توسط زورگويان حاكم بر سرزمينشان از معانى و مفهوم اين سنن ديرينه خويش بدور نگهداشته شده­اند..

 

معنى كلمه چهارشنبه سورى:

   چهارشنبه سورى اگر مستقيما ترجمه شود "چهارشنبه تويى"، جشن چهارشنبه است. " سور/ SÜR" در توركى سرور و شادمانى است "دونيأنى/ دؤورانى ســـورمك dünyäni sürmek" . در گرامر فارسى مضاف اليه قبل از مضاف ميايد يعنى اگر اين نام بفارسى برگردانده شود ميبايستى "سورِ چهارشنبه" ذكر شود نه چهارشنبه سورى كه مضمون توركى "چهارشنبه تويى/ چارشنبه سورى" است را بيان كند. شنبه نيز كلمه­ اى فارسى نيست در عربى بدان «السبط» و در عبرى «شوباط»  گفته ميشود. حال ميماند كلمه چار(چهار).

   در بين توركان آذرى رسمى است كه هر روز هفته را بمناسبتى مىنامند. آنان 7 روز هفته را اينگونه نامگذارى ميكنند:

1- شنبه گونى 2- سويت گونى süyt güni روز شير/نشانى پاكى 3- دوز گونى duwz güni/ روز نمك به نشانى تقدس 4- توزان گونى tozan güni/ روز نظافت و آراستگـى 5- چارشنبه  6- آننا آغشامى (شب جمعه) 7-آننا(جمعه)

  آننا نام يكى از خدايان باستانى توركان است. اگر چارشنبه بمعنى روز چهارم باشد بخاطر اينكه در رديف پنجم قرار ميگيرد يعنى بيانگر روز پنجم توركان است نميتواند همان معنى را افاده نمايد.

   در آداب و سنن قديمى توركان 4 چارشنبه ماقبل نوروز جشن گرفته ميشد و بدان نامهايى چون:

1- يل چارشنبه(چارشنبه باد)/ نمايانگر فصل پاييز

2- ياغيش چارشنبه(چارشنبه باران)/ نمايانگر فصل زمستان

3- اود چارشنبه(چارشنبه آتشين)/ نمايانگر فصل تابستان

4- اوت چارشنبه(چهارشنبه سبز) نمايانگر فصل بهار

علاوه بر آن 2 چارشنبه يكى قيسغا چارشنبه(چارشنبه كوتاه) و ديگرى سونگقى چارشنبه(چارشنبه آخرين) كه با ويژگيهاى خاصى برگزار ميگردد. در چارشنبه كوتاه يال و دم اسبان را با زيورآلات مخصوصى مىآرايند و آنها را روانه صحرا كرده آنها را آزاد ميگذارند همچنين در اين روز زنان  موهايشانرا به شيوه  خاصى تزيين ميكنند. در چارشنبه آخرين بر فراز تپه بلندى آتش افروخته تا قبل از طلوع آفتاب از روى آن ميپـرند. رسم برافروختن آتش اشاره به يك حادثه تاريخى نيز ميكند و آن اينكه توركانى كه در "ارگنه قون" در محاصره بودند بكمك افروختن آتش توانستند محاصره  را شكسته، راه سرزمين پدريشانرا بيابند. اين روز رستاخيز يعنى بازگشت به سرزمين مصادف بود با شروع فصل بهار. بهمين خاطر خان توركان هرساله بيادبود آن روز آتش بزرگـى افروزانده، با كوبيدن پتك  بر روى آهنى كه در آتش بزرگ قرار داده شده آغاز سال و جشن را اعلام ميكند. شركت كنندگان در مراسم چارشنبه سورى سپس به كنار چشمه مقدس رفته به نشانى پاك شدن از آن عبور كرده به نشانى بركت كوزه هاى خويش پر كرده بمنازل ميآورند و از آن خود و احشامشانرا سيراب كرده  به چهار گوشه خانه ميپاشند علاوه بر آن از خاكستر آتش چارشنبه جلوى منازل ميپاشند تا ارواح بد را دور سازند. در اين شب تمامى اهالى چه دارا چه فقير ميبايست پلو بپزند. از ديگر مراسم جالب شب چارشنبه سورى آوردن آتش و افروختن آن در جلوى منازل افراديكه در طول سال يكى از افراد خانواده اشانرا از دست دادند ميباشد. با افروختن آتش پايان مراسم سوگوارى آنان اعلام ميشود.

   هنگام پريدن از روى آتش كه معمولاً 3 بار انجام ميگيرد اين جملات به زبان آورده ميشود:

" آغـيرليغيم، بوغـورليغيم موندا قـال"

(تمامى درد و بلاهايم در آتش بسوزد)

و يا:

"آتيل- ماتيل چارشنبه، باغـتيم آچيل چارشنبه"

( اتل- متل چارشنبه، بختم باز كن چارشنبه)

   از مراسم جالب شب چارشنبه سورى " قوشاق ساللاما دأبى" (مراسم آويختن شال كمر) است. بدين معنى كه جوانانى كه نامزد دارند بر پشت بام رفته شال كمر خود را بميان دخترانيكه در پايين ايستاده­اند مياويزند هر يك از دختران مىبايستى شال كمر نامزد خود را شناخته سوغاتى را كه در طول سال تهيه كرده نظير دستمال يا جوراب گلدوزى شده را به آن ببندند. خانواده داماد نيز سوغاتى مفصلى بخانواده نوعروسان آينده­شان مييفرستند.

  مراسم گوناگون و جالب شب چارشنبه توركان توجه بسيارى از سياحان خارجى را بخود جلب كرده است از آنجمله در قرن 13 ميلادى ماركوپلو سياح ايتاليايى در حين عبور از آنادولى به مراسم از روى آتش پريدن توركان اشاره ميكند.

   رژيم منحوس پهلوى كه سياست آسسيميله و نابود كردن فرهنگ ملل غيرفارس ايران را بشدت پيش ميبرد در مطبوعات، راديو و تلويزيون خود مراسم چارشنبه سورى را مختص فارسها قلمداد كرده از اينراه خصومت و كينه بين ساكنين ايران بوجود مياورد. شاه  و اعوان انصار وى اين مراسم را در بين انسانهايى كه روحشان از اين جشن باخبر نبوده بشدت تبليغ ميكرند. مثلاً بلوچها از ساكنين بسيار قديمى ايران هستند اما اين رسم در بين آنان مفهومى نداشته است و يا در بين اعراب ساكن خوزستان. اهالى اصفهان و يزد نيز بعد از انتقال پايتخت از تبريز به اصفهان در زمان شاه عباس صفوى  نخستين بار از اينكه توركان مراسم چارشنبه سورى را اجرا كردند با آن آشنا شده و با دهانى باز و متحير بدان مينگريستند.

   در زمان شاه خائن در كليه مدارس محصلين غيرفارس را مجبور ميكردند تا مراسم چارشنبه سورى را برسم و گويش فارسى اجرا نمايند. ولى با تمام تبليغاتى كه انجام گرفت هنوز كه هنوز است آنانيكه بعداً با اين رسم و رسوم آشنا شده­اند نمييتوانند آنرا با جزئيات كاملش بجاى آورده  آنرا بگونه­ اى مسخ شده برگزار ميكنند.

   يكى از تبليغاتى كه پان فارسيستهاى دوآتشه ميكنند اين است كه چارشنبه سورى جشن ملى ايرانى(بخوان فارسى) است كه با حمله اعراب از بين رفته است كه حال بايد برگرداند. اين نيز حرف مفتى بيش نيست مگر توركان اسلام را قبول نكردند، پس چرا آنها توانستند آداب و سنن ديرينه خويش را حفظ كردند. در واقع مسئله اصلى و راز آن در اين نهفته است كه اين جشن در ذات فرهنگ توركان بوده و با آنان عجين گشته است، كه حتى تبليغات ديوانه­وار و فاشيستتى خاندان پهلوى نتوانسته است آنرا از توركان بگيرد.

 

                   *************************

 

 

 

 

 

 

 

2- ريشه پـيدايش جشن بهار

 

    برخى از محققان توركى كه تحت تأثير و آموزش شوونيستهاى روس و فارس قرار گرفته اند، جشن نوروز را متعلق به كردها و فارسها قلمداد كرده، نمى­توانستند و يا نمييخواستند ارتباط آنرا با ملت خودشان درك كنند. در حاليكه جشن نوروز جشنى است متعلق به همه ملل آسياى ميانه از آنجمله ملت تورك و توركمن است. اختصاص دادن آن تنها به فارسها و يا كردها تفكرى بسيار نادرست است. چرا:

اولاً  كردها " روز" را " روژ ميگويند.

ثانياً در گرامر فارسى صفت بعد از اسم ميايد، يعنى در زبان فارسى بجاى كلمه نوروز، روزِ نو گفته ميشود (مانند لباسِ نو، خانه نو...)

   اگر نوروز بعنوان بعنوان روزِ نو تلقى شود در آنصورت 2 سئوال مطرح ميشود:

1- چرا فارسها تحويل سال را با عنوان تحويل روز(نوسال/سالِ نو بجاى روزِ نو) بيان ميكنند. يعنى آنان بجاى نوروز مى­بايستى نوسال/ سالِ نو بگويند.

2- سابقه تاريخى و قدمت زبان فارسى باندازه قدمت نوروز نيست. در اين زبان نمى­توان مفاهيم پرسابقه­ا اى مثل نوروز را افاده كرد. چگونه زبانى كه خود اينهمه قدمت ندارد بحث از نوروز را بميان آورد.

 بگمان ما كلمه نوروز ارتباطى با زبان فارسى ندارد. چرا:

1- نوروز فقط بعنوان يك اسم فقط به كلمه فارسى روزِ نو شباهت دارد.

2- نوروز از زبان ديگرى ترجمه و بجاى روزِ نو بصورت نوروز بزبان فارسى وارد شده است.

   اگر مورد نخست را قبول كنيم بايد نوروز را بعنوان يك اسم بپذيريم، و اگر مورد دوم صحيح باشد پس در آنصورت به يافتن ريشه اوليه اين اسم و چگونگـى ورود آن بزبان فارسى پرداخت. بعنوان مثال در كتاب قديمى زردشتيان بنام اوستا به كلمه نوروز برنمىخوريم. چرا اين كتاب مذهبى نامى از نوروز بميان نمى­كشد؟ ما حدس ميزنيم كه پيدايش نوروز بسيار قديمتر از ظهور دين زردشت باشد.

   براى يافتن اين سئوال از مقاله "بهار جشنى است قديمى و بين­المللى” نوشته ب. گرى" استفاده ميكنيم:

  

جشن بهار، جشنى است قديمى و بين المللى

   بقول برخى دانشمندان براى انسانهاى اوليه چيزى غيرطبيعى تر از  طبيعت وجود نداشته است. پديده هاى شگفت انگيز طبيعت، بويژه تكرار قانونمند روز، ماه، فصول و سال هركدام بگونه اى احساسات او را زير تأثير ميگرفت و با تداوم خود ادراك و مفاهيم گوناگونى را در مخيله اش شكل مىبخشيد. فرارسيدن موسم بهار با تمام زيبايى هاى مجدآفرينش از يكسو و آوردن پيام پايان گرفتن سوز سرماى زمستان از سوى ديگر، براى انسانهاى نخستين كه تداوم حياتشان رابطه تنگاتنگـى با شرايط طبيعى داشت، از هر جهت مايه شادمانى و سزاوار جشن و پايكوبى بوده است. لذا ميتوان تصور كرد كه مراسم جشن بهار قدمتى به درازاى پيدايش حيات جامعه بشرى بر روى كره زمين داشته باشد.

   جشن بهار در حقيقت بيان رنگارنگ وجد و سرورى است كه بهمراه نوزايى طبيعت تمامى كائنات را در بر ميگيرد و هر خلقى به تناسب شرائط حيات مادى و معنوى خود بگونه اى ويژه برگزار مىنمايد. لذا جشنى است جهانشمول و بين المللى.

   نخستين اطلاعات مكتوب از جشن بهار متعلق به قوم سومر مىباشد كه حدود 5000 سال پيش از اين با ايجاد خط ميخى، براى اولين بار در تاريخ بشرى ثابت كردند كه ميتوان تفكر و تجربيات جامعه انسانى را جاودانه كرده، آنرا به انسانهاى ديگر و نسلهاى آينده انتقال داد. بنظر اكثريت قريب به اتفاق سومرولوگها اينان از آسياى ميانه (تركستان) به بين النهرين كوچ كرده در آنجا نخستين سنگ بناى تمدن بشرى را پى نهادند. سومرشناسان متفق القولند كه زبان آنان التصاقى بوده با زبانهاى اورال-آلتايى(از جمله زبان تركى) در يك گروه زبانى قرار ميگيرد. در اين رابطه آقاى دكتر مهرداد بهار نيز در مدخل كتاب " تخت جمشيد" خود و هم در مصاحبه خود با مجله آدينه (شماره بهار 1372) چنين تصريح ميكنند"... جشن نوروز در اصل يك جشن آريايى نبوده بلكه نخست در بين سومريان مرسوم بوده است... اين آيين از بين النهرين به ديگر مناطق جهان و از جمله ايران رفته است... در كتاب دينى اوستا نيز نشانه اى از نوروز وجود ندارد". ايشان در ادامه سخنانشان آمدن اين آيين از آسياى ميانه (تركستان) را نيز محتمل ميدانند.

   از ميتولوژى ملتهاى ترك زبان نيز چنين استنباط مى شود كه در بين نياكان ما نيز آيينهاى گوناگونى به اين مناسبت متداول بوده است. بويژه برگزارى مراسم بسيار باشكوهى بين تركهاى آذربايجان، قازاق و اؤزبك( ينگـى گون بايرامى/ جشن روز نو) تاكنون نيز حفظ گرديده است. در اثر فناناپذير شاعر و حكيم ترك" يوسف بالاساغـونلى" بنام " قـوتاتـقـو بيليك"(علم سعادت بخش) كه نزديك به هزارسال پيش برشته تحرير در آمده است، ستايش بهار پس از ستايش خدا، پيغمبر و صحابه در جايگاه سوم يعنى قبل از مدح پادشاه بزرگ تركستان بوغــراخان مى آيد و اين خود بيانگر توجه ويژه تركان به بهار و آيينهاى آن مى باشد.

اكنون با شمه اى از فلسفه و چگونگـى آيينهاى بهارى در بين سومريان و در ميتولوژى ملتهاى ترك زبان آشنا ميشويم:

 

1- جشن بهار در بين سومريان

   " در شهرهاى بزرگ مزوپوتاميا(بين النهرين) تقريباً همه روزه اهداء قربانى براى خدايان مرسوم بوده مردم محصولاتى نظير گوشت، شير، فراورده هاى كشاورزى، شير و شراب را به جشن اهداء ميكردند. استعمال انواع ادويه، عطريات و سوزاندن گياهان خوشبو معمول بوده است. در اين جشنهاى روزانه كه از طرف روحانيون اداره ميشد مردم معمولى نمى توانستند شركت بكنند و يا خيلى كم شركت ميكردند. اما در جشنهاى ماهانه و سالانه با شور و شوق زايدالوصفى شركت كرده آيينهاى دينى خود را نيز بجا مىآوردند. معروفترين جشن سومريان جشن بهار بوده است. مراسم و آيينهاى جشن در تمام طول روز با شركت عمومى و با شور وهيجان بىنظيرى ادامه پيدا ميكرد. اين جشن و سرور با برگزارى مراسم ازدواج مقدس به نقطه اوج خود ميرسيد. اين آيين در حقيقت تكرار سمبوليك مراسم ازدواج ميان حاكم بزرگ شهر اوروك " دومــوزى"* ( خداى بارورى و فراوانى ، اين اسم در كتاب انجيل بصورت تموس قيد شده است) و نيمه خدا " اين-آننا"**(الهه زيبايى) بود كه با شركت حاكم وقت هر شهر در نقش دوموزى و يك زن روحانى بلندپايه در نقش "اين-آننا" صحنه سازى ميگرديد.

   آماج سومريان از تكرار سالانه اين آيين در حقيقت اظهار تمناى برآورده شدن آرزوى دوگانه شان از سوى خدايان بود كه يكى حصول اطمينان از تأمين گشتن رفاه و فراوانى در سرزمينشان، ديگرى تمناى طول عمر براى حاكم بزرگشان بوده است..."

(برگرفته از: ن.س. كرامر. مزوپوتاميـين  Mesopotamien - نيويورك 1971)

 

2- جشن بهار در بين تركان آلتاى

 جشن آى زيت

   " اين جشن در آغاز بهار در ميان باغ و بيشه زاران بخاطر و بنام الهه زيبايى آلتاييان " آى زيت"*** برگزار ميگرديد. آيينهاى اين جشن را شامانهاى سفيدپوش اداره ميكردند(شامان، روحانى آيين شامانيزيم است. ب. گ). شامان از بين مردم 7 دختر و 7 پسر جوان را انتخاب كرده در دو سوى خويش مى ايستاند، سپس آنها را با خود به معبد آى زيت مى بُرد و در آنجا مراسم جشن و سرور برپا ميگرديد. در روزهاى جشن مردم خانه هاى خود را بشكل زيبايى آراسته، زيباترين لباسهاى خود را بر تن ميكردند و بهترين غذاها را مى پختند.

   مردم آلتاى آى زيت، الهه زيبايى خويش اينگونه تصوير ميكردند: او در حاليكه روسريى سفيد بر سر، شالى سفيد بر دوش و چكمه اى سياه با ساقهاى بلند تا زانو به پا دارد بر صخره هاى ستبر تكيه زده بخواب و رويا فرو مى رود و يا در ميان درختان جنگل به گشت و گذار مىپردازد..."

(برگرفته از: كاميل ولى اف- ايلين يادداشى، ديلين يادداشى. باكو 1988)

 

 

3- جشن بهار در ميان گوك توركان

افسانى ارگـنـه قـــون

ارگنه قون Ergene kon يكى از افسانه هاى گؤك توركها ميباشد. در اين افسانه گؤك توركان در سرزمين مرتفعى كه دورادور آن با كوههاى صعب العبورى محصور بود به مدت 400 سال زندگـى ميكنند. آنان در آنجا به كشف آهن موفق ميشوند. ارگنه به معنى كمره كوه و قون به معنى سكنى گزيدن(از مصدر قونماق) ميباشد. ارگنه قون يكى از افسانه هاى توركان اوغوز بشمار ميرود. اصل آن شعرگونه بوده است، طى قرون و اعصار متمادى سينه به سينه نقل ميگشته تا اينكه در سده هاى اخير كوتاه شدى آن در اشكال گوناگون نوشته شده است.

خلاصه مضمون داستان

   گؤك توركها بختشان بيدار، تيرشان رسا و نيرويشان چيره بود. دشمنان جمله همداستان گشته به كين خواهيشان برخاستند. پس از ده روز جنگ دشوار گؤك توركها چيره شدند. سران قوم مغلوب انجمن بزرگـى ساخته به چاره جويى نشستند و چنين گفتند: "اگر عليه گؤك توركها دست به نيرنگ نزنيم سرانجام كارمان به خسران خواهد كشيد. ديگر بار لشكر آراستند و جنگ و نيرنگ را برابر ساختند، كارگر افتاد و گؤك توركها دچار هزيمت شدند، سالمندانشان را از دم تيغ گذراندند، جوانانشانرا به بردگـى گرفتند، خانه هايشانرا ويران كرده اموالشانرا بغارت بردند.

   از بزرگ زادگان گؤك توركها تنها يكى از پسران ايلخان كه در آن سال همسر گزيده بود و ديگرى خواهرزاده وى دوقغـوز-اوغوز زنده مانده بودند كه به بردگـى دشمنان درآمده بودند. آنان در فرصتى مغتنم، شبانه سوار بر اسبى شده همراه همسران خويش از دست دشمنان گريخته به زادگاه خويش برميگردند. احشام فراوانى مىيابند كه آنها نيز از دست دشمنان گريخته به چراگاههاى خويش برگشته بودند. دو بزرگ زاده گؤك تورك چاره را در آن ديدند كه بهمراه احشام خود زيستگاه امنى در ميان كوههاى صعب العبور بيابند تا از گزند كينه جويانشان در امان بمانند. پس از جستجوى زياد سرانجام سرزمين دلخواهشانرا يافتند. نخجيرگاهى بغايت زيبا، دشتى فراخ، كران تا كرانش پوشيده از گل و گياه، آبهاى گورا از هر سو روان... پروردگار را سپاس فراوان گفته در آنجا سكنى گزيدند".

 

  قبل از اينكه مقاله آقاى ب.گرى را ادامه دهيم براى تكميل گفته­هايى ايشان ذكر مطلب زير را ضرورى ديديم:

 

[گؤك توركانى كه در نتيجه مكارى و توطئه­ئچينى چينيان از دست همنژادان تاتار خود شكست خوردند تحت رهبرى فرزند كوچك خاقان بزرگ " قايان" و پسرعمويش " توقـوز"  به ارگنه قون پناه آوردند براى اينكه در زمستان از سرما و كمبود آذوقه در امان باشند 3 ماه از سال را در تدارك زمستان و جمع آورى آذوقه سپرى ميكردند. يك سال زمستان بسيار طولانى و سرد گشت آذوقه شان تمام شد. رهبر توركان در روز سى­ام ئچله بزرگ براى يافتن غذا از پناهگاه خويش خارج شد. هرچه گشت غذايى نيافت، ناميد در حال بازگشت به گرگـى برخورد و احوال خود را به گرگ بازگو كرده چنين ناله كرد:

-" ماههايى است كه به مراد ما ميچرخد، ماههايى است كه از گرسنگـى بسيار سختى ميكشيم، برخى از ماهها را ستوده، برخى را نكوهش كرد:

اوْچى جنت يآغيدير      سه تاى آن همانند روغن بهشت است

اوچى بيزه ياغيدير،     سه تاى آن دشمن سخت ما است

اوچى يغيپ گتيره­ر،     سه تاى آن جمع ميكند و مياورد

اوچى اوروپ دآغيدار".          سه تاى آن درو ميكند و مياورد

گرگ به خان توركان گفت:

-" اى فرزند اوغـوز! در مسيرت به يك دوراهى برميخورى، در آنجا يك گله گوسفند، يك دسته خرمن گندم و يك دستاس(آسياب دستى) و دوك نخريسى مى­بينيى. آنها بردار و بميان ايلت برگردد. گوسفندها را بخور ولى بره هايشان را نگهدار، از پشم آن بكمك دوك لباس بباف، از پوست آن لباس ضخيم تهيه كن، از گندم نان تهيه كن كه بتوانى تا بهار تحمل كنى. در بهار بره­ها را پرورش ده، دانه­ه هاى گندم را برزمين بكار و آنرا با عـرق پيشانى ات آبيارى كن."

  فرزندان اوغـوز با راهنمايى گرگ توانستند بر مشكلات خويش فائق آمده روزگار را بخوشى بگذرانند. خان توركان دوباره به گرگ برخورد و بر طبق مصلحت روز سى­ام ئچله بزرگ را جشن بزرگ اعلام كرد.]

 

 

 

حال دنباله مقاله ب.گرى:    

400 سال بدين منوال گذشت. شمار گؤك توركان و نيز اموال و احشامشان ديگر بار چنان فزون گشت كه ديگر در ارگنه قون نمىگنجيدند. براى رهايى از اين تنگنا در كنگره  بزرگـى به كنكاش نشستند و در چاره زيرين همرأى شدند:" از نياكانمان شنيديم كه در بيرون اين كوههاى سر به فلك كشيده سرزمينست بغايت پهناور و دلگشا با شهرهايى زيبا و آبادان، موطن نياكانمان نيز آنجا بوده است. پروردگار را سپاس مى گوييم كه ما امروز در چنان وضعى نيستيم كه از بيم دشمنانمان خود را در اين كوهها محبوس نماييم، راه خروجى جسته همچون سيلى خروشان بيرون آييم. با آنان كه با ما سر جنگ دارند بستيزيم و با آنانكه از در دوستى در آيند آشتى كنيم.

   كوهى را كه در تركيب آن آهن فراوان بود يافتند و با نصب دمه و كوره هاى عظيم صخره هاى ستبر را گداخته راه فراخى گشودند. با تعيين ماه، روز و ساعت مساعد چون سيلى خروشان بسوى دشتهاى بيكران سرازير گشتند و از مشاهده چشم انداز دلگشا و لطافت هواى روحبخش بهارى به شور و وجد آمدند. كينه جويانرا به زانو در آوردند و با عافيت جويان مدارا كردند. و بدينگونه ديگر بار با فرمانروايى بر سرزمين نياكان خود بزرگترين ملت جهان گشتند.

   از آن تاريخ بزرگداشت آن روز پر شگون و برپايى آيينهاى ويژه براى زنده نگهداشتن خاطره آن پيروزى بزرگ در بين گؤك توركان مرسوم گشت. در روز جشن، ابتدا آتش بزرگـى برافروخته قطعه اى آهن در ميان آن ميگذاشتند، چون آهن سرخ ميشد، آنرا با گيره اى برداشته بر روى صندل مى نهادند. ابتدا خاقان بزرگ و سپس ديگر بزرگان با چكش بر آهن ميكوبيدند و بدينگونه جشن و سرور همگانى آغاز ميشد"

(برگرفته از: سيدكمال قارالى اوغلو. تورك ادبياتى تاريخى. استانبول 1973)

 

   بنا به استخراج محقق آذربايجان كاميل ولى اف، روز خروج از "ارگنه قون" مصادف با نهم ماه مارس بوده است(منبع ذكر شده)

                                                                 ب. گرى

                                                         

 

بدين ترتيب روز نجات توركان از محاصره و بازگشت آنان به زادگاه پدريشان بعنوان روزِنو، رستاخيزى نوين در تاريخ آنان ثبت گرديد.

   دانشمندان تورك نخستين بار به تنظيم تقويم پرداختند. نخستين تقويمى كه آنان تقديم جامعه بشرى كردند تنظيم سال برمبناى 12 حيوان است كه هنوز هم رواج دارد. تقويم 12 حيوانى توركان با سال موش آغاز ميگردد. در ايران قبل از حكومت سلطان جلال الدين توركمن سلجوقى تقويم مشخصى رايج نبوده و يك مبناى خاصى براى آغاز سال نو معلوم نبود. در تقويمى كه بعدها با نام سلطان ملكشاه توركمن سلجوقى بنام تقويم جلالى ثبت گرديد، آغاز سال نو 21 مارس مصادف اول فروردين اعلام گرديد.

   در ادبيات قديمى­مان  از برگزارى شادمانه و گرم نوروز اطلاعاتى در دست داريم. در كتاب تاريخ بخارا نوشته ابوبكر نرشچى در قرن دهم ميلادى و نيز در اثر جغرافيايى بنام حدودالعالم از وجود جشنى بنام " چوپان ناوريزى" (نوروز چوپانى) اشاره شده است. در بين توركمنها ضرب­االمثلهايى همچون "توغسان دولسا قيش ساويلار"(بعد از سپرى شدن 90 روز زمستان تمام ميشود) وجود دارد كه حاكى از آگاهى آنان نسبت به جشن نوروز و برگزارى آنست.

   طبق روايات مردمى در روز آغاز سال و جشن بهار جوانانى را كه به سن بلوغ ميرسيدند را سوار بر اسب سفيد كرده از تاس طلايى آب مى نوشانيدند و جشن بزرگـى برپا ميكردند.

 در اشعار مختومقلى شاعر ملى تركمنها به اين بيت برميخوريم:

 

"يـرده ناوريز حورماتى، گـؤكده يئلديز حورماتى

آيئنگ- گونينگ حورماتى، گناهيم گذشت ايله"

(در زمين به حرمت نوروز و در آسمان به حرمت ستاره

به حرمت ماه و خورشيد از گناهانم درگذر)

 

   برگزارى جشن نوروز در جمهوريهاى  توركى زبان آسياى ميانه تحت اشغال بلشويكها از آنجمله توركمنيستان قدغن بود. جمهورى توركمنيستان پس از اعلام استقلال خويش در 27 اكتبر 1991 در دهمين كنگره شوراى نويسندگان بتاريخ 28-27 فوريه 1991  بيست و يكم مارس نوروز بعنوان جشن ملى پذيرفته شده آنرا روز تعطيل اعلام گرديد.

    

 بار ديگر فرارسيدن چارشنبه سورى/ چارشنبه تويى  و جشن نوروز را بعموم هموطنانيكه به آداب و سنن ديگران احترام ميگذارند صميمانه شادباش ميگويم.

                   ************

                                               

 

 

 

 

 

ياداشتهاى مربوط به مقاله بهار جشنى قديمى...

 

* دوموزى(تامموس، توموس) در بين سومريان خداى محصول و فراوانى، همچنين نام ماههاى ژوئن و ژوئيه بوده و در زبان تركمنى توموس، نام فصل تابستان مى باشد.

 

** اين-آننا در سومريان گاهى دختر و گاهى زنٍ خداى آسمان و همچنين الهه زيبايى مى باشد. كلمه آننا كه با نام خداى آسمان "أنـو Änew" ارتباط دارد، هم در زبان سومرى هم در زبان تركمنى امروز با تركيب يك كلمه ديگر بعنوان اسامى زنانه و يا مردانه استفاده شده و ميشود. مثلاً " قولـى-آننا"(يكى از القاب قهرمان افسانه اى سومريان بنام گيلغاميش) و آنناقـولى يكى از متداولترين نامهاى تركمنى است و يا " آننا- تو" و " اين-آنـنا"( از نامهاى زنان سومرى) و "آنناطواق"، "آنناگول"... از نامهاى زنان تركمنى مى باشد.

 

*** آى زيت تقـريباً معادل ماه وش(مهوش) در زبان فارسى است. كلمه آزيتا نيز بايد تلفظ تغيير يافتى اين كلمه تركى باشد.   

 

در تنظيم اين مقاله از نشريه « اولوس» ش 10 كه در آلمان از سوى آذربايجانيها چاپ ميشود كمك گرفته شد.