برگرفته
از سايت
اينترنتي:www.agajan.8m.com
ترجمه:
عبدالحكيم
مختومي
الياس
آمانگلدي در
سالهاي
متمادي
مقالات
اجتماعي
زيادي در روزنامهها
و مجلات به
چاپ رسانيد.
آثار او در
نشريات خارجي،
در سال 1981 در
مجله مسكوا و
در سال 1998 در
مجله ادبيات
ترك تركيه به
چاپ رسيد. در
سال 2000 رمان
Mytdyldap
barıan dünıä او در
مسابقهي بين
المللي
مركز فرهنگ
تركيه
مقام دوم را
كسب كرد. اين
رمان در سال 2001
به نامüç nokatdan biri در
تركيه ترجمه و
چاپ گرديد.
الياس امان
گلدي متولد 1952 و
صاحب سه فرزند
پسر و سه
فرزند دختر و
يك نوه است.
آدرس
الكترونيكي
او چنين است: Ilyasaman@yahoo.com .
در شمارههاي
آينده،
داستانهاي
كوتاه وي را
چاپ خواهيم
كرد. فعلا براي
آشنايي بيشتر
شما، مصاحبه
با وي را كه از
سايت انترنتي www.agajan.8m.com
دريافت
داشتهاين،
تقديم ميكنيم:
س-
در آثار شما
فلسفههاي
زندگي و
كاربرد
انديشه بخش
مهمي را تشكيل
ميدهد، اما
در ادبيات
دوران شوروي
بنظر من در رمانها
و داستانها
بطور كلي
تصوير
هنرمندانه و
روش گفتگو
محوريت داشته
است؟
ج- آيا شما
علاقهمند به
مقايسه دوران
شوروي با زمان
كنوني هستيد
يا علاقهمند
به ادبيات؟ اگر ميخواهيد
دورهها را با
هم مقايسه
كنيد فكر ميكنم
براي اين كار
هنوز زود است.
اگر درباره ادبيات
بخواهيم سخن
بگوييم
همانگونه كه
انسانهاي قبل
از طوفان نوح
و انسانهاي
امروزي خوب و
بد (اخلاقي يا
غير اخلاقي – وجداني
يا غير
وجداني) را از
هم جدا ميكنند
(يا بهتر
بگوييم جذاب
يا غير جذاب
را) آثار هم
بدينگونه
تقسيم ميشوند.
تصوير
هنرمندانه يا
اصول گفتگو هم
اگر بصورتي
استادانه
استفاده شود،
كاربرد انديشه
و فلسفهها را
بيشتر مشخص ميكند
و مانند يك
چراغ عمل ميكند.
س-
بنظر شما آيا
تركمنها
كتابخوان
هستند؟
ج- تركمنها
را نميدانم،
اما از زماني
كه كودكي
نوآموز بودم
تا زماني كه
كلاسهاي
بالاتر را طي
كردم، پدرم به
نوبه از من و و
برادرم خدر ميخواست
كه اشعار
مختومقلي را
برايش
بخوانيم. ما
آن اشعار را
در حد سن و سال
خود ميفهميديم.
اكنون كه
پدرمان در قيد
حيات نيست، مختومقلي
را بندرت
مطالعه ميكنم،
و اين كم
مطالعه كردن
بسيار
ناراحتم. اما
وقتي كه ميبينم
فرزندم ميخواهد
آثار انگليسي
را به زبان
اصلي آن
مطالعه كند
(چيزي كه من
آرزوي آن را
داشتم) كمي
خوشحال ميشوم.
س-
آيا شما با
اين نظر
موافقيد كه ميگويد
ميزان درك و
فهم تركمنها
تحت تأثير
جريان
روشنفكري خود
آنها نيست، بلكه
تحت تأثير
مطبوعات روس و
ديگر
كشورهاست؟
بنابر اين آيا
در حال حاضر
واژهي تركمن
در فرهنگهاي
جهان امروز ميتواند
با ارزشهاي
فرهنگي خود
جايگاه
مناسبي داشته
باشد و يا
بايد فقط به
افتخار كردن
به ميراث آبا
و اجدادي مثل
تاريخ گذشته،
قالي، دوتار و
… بسنده
كنيم؟
ج- جدا
كردن فاصلههاي
ميان درك و
فهم تركمنها
و جريان
روشنفكري
آنها كاري
مشكل است.
فاصله آنها انگار از بين
رفته است.
فعلاً بدون در
نظر داشتن
جدايي اين دو
از هم، ميخواهم
به سوال شما
پاسخ گويم.
فكر ميكنم در
حال حاضر درك
و فهم تركمنها
تحت تأثير هيچ
كشور ديگري
مخصوصاً
مطبوعات روس
نيست. فعلاً
چنان تحت
تأثير خود است
كه از جاهاي
ديگر نميتواند
تأثير بپذيرد
حال آيا اين
خوب است يا بد،
بايد زمان آن
را معلوم كند.
من وقتي كه
شنيدم آلمان
كنوني پس از
جنگ براي
بهبود وضع
اقتصادي به
مدت ده سال
خود را از
بسياري لذات و
خوشيها محروم
كرده در شگفت
شدم. و حالا ميبينيم
كه اين كار به
نفع آنها بوده
است. درباره
ارزشهاي فرهنگي
فكر ميكنم كه
بايد فرصت داد
شايد مجسمه
سازي باباساري
آنا ميرادف
نقاشيهاي
توقار
توغوروف،
بعضي اشعار
قربان نظر عزيزوف
منتظر چنين
فرصتهايي
باشند پيش
بيني فعلاً
مشكل است.
س-
ميگويند در
جايي كه
انسانهاي بد
زندگي ميكنند،
انسانهاي بد
به وجود ميآيند؟!
ميدانيد
كه در محدودهي
تركمنستان
سلطانهاي
بزرگي زندگي
كردهاند
بنظر شما آيا
در تركمنستان
كنوني چنين انسانهايي
ظهور خواهند
كرد؟ و يا …
ج- وقتي
اين
تعبير شما
را
خواندم ناخود
آگاه به ياد
زميني افتادم
كه كود حيواني
به آن دادهاند
و قارچهايي
در آن روييدهاند
كه كلاههاي
بزرگ بر سر
دارند.
اما
روزگار، گونهاي
ديگر است.
كساني مثل
كريم فرباننپس
و قربان نظر
عزيز، حتي پس
از مرگشان نيز
سلطان دلهاي
ما به شمار ميروند.
س-
آيا شغل
اصليتان هم
نويسندگي
است؟
ج- نه، من در
دانشكده
كشاورزي
دانشگاه علوم
كشاورزي عشقآباد
در رشته
باغباني
تحصيلاتم را
به اتمام رساندم،
اما كار كردن
در رشتهي
اصلي براي من
ميسر نشد و
گرنه هم علاقهمند
بودم و هم
تخصص داشتم.
چند روز پس از
اتمام تحصيلات
مشغول كار در
مطبوعات شدم.
ابتدا
به عنوان
نمونهخوان بودم.
براي اينكه
نوشتن شعر و
بودن در ميان
شاعران و اهل
ادب را بيشتر
دوست داشتم تا
كشاورزان.
بعدها اين
علاقهام
جنبهي معكوس
يافت ولي ديگر
دير شده بود.
فكر ميكردم
كه آنها يعني
كشاورزان مرا
غريبه خواهند
دانست. اما
كشاورزي را هنوز
هم، در منزل و
در قطعه زمين شخصي
و درگلخانه
ادامه ميدهم.
همچنان كه
شاعر قربان
نظر ميگويد:
«اوْنگ كناري
قوْوي دييپ/
آغلار عمرون اؤتورر»
(هميشه بر اين
باور است كه
كناره روبهرويي
بهتر است و او
با اين حسرت
تا آخر عمر ميگريد)
من هم ميپندارم
بودن در جوار
كشاورزان
بهتر است.
كشاورزان هم
همجواري با ما
را بهتر ميپندارند.
اين دنيا،
دنياي شگفتي
است. بدقت كه مينگرم
فكر ميبينم پرندهي
اسير قفس هم
خود را آزاد
احساس ميكند.
زيرا كه دانههاي
آماده را نوك
ميزند و از
آبي زلال
سيراب ميشود.
و سپس بر روي
حلقهي كوچك
مينشيند و ميخواند.
اما پرندهي
آزاد، با فكر
تهيه غذا و آب
خود را اسير
ساخته است از
طرف ديگر گربه
هاي وحشي هم
نميگذارند
آسوده خاطر و
آزاد بخواند البته
اين مثال من
هرگز درباره
انسانها نيست.
من اين مثال
را فقط به
عنوان يك
پارادوكس
انتخاب كردم.
درست مثل
كشاورزان كه
دنياي شاعران
را آرزو ميكنند
و شاعران نيز
دنياي
كشاورزان را
زيباتر ميپندارند.
اما
دربارهي
اينكه چرا به
جاي تحصيل در
ادبيات
دانشگاه مسكو
تحصيل در رشته
كشاورزي عشق
آباد را انتخاب
كردهام در
جواب سؤال
بعدي توضيح
خواهم داد.
س-
چه كسي شما را
به نوشتن
مقالات تشويق
كرد؟ (يعني
مشوقتان از
افراد نزديك
به شما بودند
مثل پدر، دوست
و يا شخص
ديگري بود.)
ج- همان
كسي كه مرا به
ادبيات علاقهمند
ساخت،
پيشنهاد كرد
كه در رشته
كشاورزي تحصيل
كنم. و او كسي
است كه در
تمام زمينهها
ميتوانم او
را استاد خود
بدانم يعني
قربان نظر عزيزف.
من و
برادران بزرگترم
مدت زيادي در
مدرسهاي كه
او درس خوانده
بود درس
خوانديم.
برادر بزرگترم،
بايرام قلي
(كه يك سال از
قربان نظر كوچكتر
بود) با او
دوستي و
مراوده داشت وقتي كه
من دوره
دبيرستان را
تمام كردم و
ميخواستم
شغلي براي خود
انتخاب كنم،
برادرم بايرام
قلي ترم هاي
آخر خود را در
دانشگاه زبان
و ادبيات
تركمني ميگذراند.
من هم در آن
زمان
سرودن شعر را
به تازگي شروع
كرده بودم.
برادرم بود كه
به نخستين بيتهايي
كه ميسرودم
توجهي خاص ميكرد
و من بيتهايي
را كه او ميپسنديد، به
مرحوم قربان
نظر نشان ميدادم.
آرزويم رفتن
به رشتهي
ادبيات
دانشگاه مسكو
بود. اما
برادرم و قربان
نظر پيشنهاد
ديگري به من
دادند آنها
گفتند از ميان
كساني كه در
مسكو تحصيل
كردهاند تا
كنون كسي غير
از ايتالماز
نوريف كه مطرح
است بقيه نه
تركمن شدند و
نه روس و هويت
خود را گم
كردند و محو
شدند و به من
گفتند كه شغل
چنگيز
آيتماتف
كشاورزي است.
ورود به دانشگاهي
كه برادرم در
آن تحصيل كرده
بود نيز برايم
معنا نداشت.
زيرا گفتند كه
كتابهايي را كه
برادرم جمع
كرده ميتوانم
شخصاً مطالعه
كنم. اگر در
رشته كشاورزي بخوانم،
هم ميتوانم
شغلي غير از
ادبيات داشته
باشم و هم ميتوانم
ادبيات را با
پشتگرمي
ادامه دهم.
پيش بيني آنها
درست از آب
درآمد. در
بعضي اوقات از
اينكه اطلاعات
ادبيام در
مقايسه با
ساير رشتهها
بيشتر بوده
است تأسف نمي
خورم. دوستاني
را ميشناسم
كه همزمان با
من در رشته
ادبيات تحصيل
كردهاند.
اطلاعات ادبي
آنها از
اطلاعات من و
خدر بيشتر
نيست.
در عوض
درك ما از
ادبيات مخصوص
به خود بود و
محدود به كيف
و صندوق نميشد.
علاوه بر اين
زماني كه در
روزنامهها و
مجلات كار ميكرديم،
احساس آزادي
بيشتري ميكرديم.
احساس
اينكه اگر در
روزنامهها
كار نكنيم، ميتوانيم
به رشته تخصصي
خود بپردازيم باعث
شده بود كه
احساس امنيت
بيشتري كنيم و
با مسئولين
روزنامهها
نيز با جسارت
سخن بگوييم.
ما بر خلاف
ديگر روزنامه
نگاران كه ميترسيدند
اگر از كار
بيرون شوند
بيكار خواهند شد،
هيچ گونه ترسي
نداشتيم.
علاوه بر آن
نوشتن مقالات
درباره
كشاورزي براي
ما آسان بود.
پس بنابراين
برادران
بزرگترم در
اين مورد اشتباه
نكرده بودند.
س-
بيشتر دوست
داريد در چه
زمينههايي
مطلب
بنويسيد؟ آيا
آثارتان در
روزنامهها
يا مجلات به
چاپ رسيدهاند؟
ج- در
روزنامهها
درباره يك
موضوع خاصي
مطلب ننوشتهام.
موضوعات
اجتماعي را
دوست دارم.
اينكه معلمان
چگونه بايد
كودكان تركمن
را تعليم و
تربيت دهند و
مسائل
كشاورزي از
موضوعاتي است
كه با استقبال
عموم روبهرو
شده است.
مطالب زيادي
از من در
روزنامهها و
مجلات به چاپ
رسيد. در
نشريات خارجي
در مجله
«مسكوا» كه در
مسكو چاپ ميشود
در سال 1981 و در
تركيه در مجله
تورك ادبياتي
(ادبيات ترك)
در سال 1998
مطالبم چاپ شد.
در سال 2000
رمانِ من
يعني: Mytdyldap barıan dünıä
كه در تركيه
با نام Üç nokatdan biri به
تركي ترجمه
گرديد، در
مسابقهي
مركز فرهنگ
تركيه مقام
دوم را به دست
آورد.
س- آيا
آثارتان مختص
زندگي
تركمنهاست يا
آداب و رسوم
مردم ديگر
قومها را نيز
شامل ميشود؟
ج- به نظرم
براي كسي كه
اهل ادبيات
است، بطور كلي
دنياي جدايي
به نام دنياي
تركمن يا
دنياي ملتهاي
ديگر وجود
ندارد. من
اينطور فكر ميكنم.
براي مثال
شعري كه با:
سامان
شلياپالي
قاري
بيكأنينگ
ايزيندان
سلكيللأپ
گوجوگي
باريار
يوْق
گوجوك دال،
بير بيچاره
يكأنينگ
دؤشوندن
ايتيلن گلجهگي
باريار
( از پشت
سر بانوي پيري
كه كلاه حصيري
بر سر دارد
سگش روان است.
نه، سگ نيست
بلكه آيندهي
بيچارهي
تنهايي است كه
به عقب رانده
شده است.
شروع ميشود
اگر «كلاه
حصيري» را در
نظر بگيريم و
بگوييم كه
مربوط به ملت
روس است يا
اروپاست آيا خنده
آور نميشود.
يا در رمانِ Mytdyldap barıan dünıä
اگر قهرمان
داستان آن را
كه ده قرن پيش
در خوارزم ميزيسته
است با توجه به
تركمن بودنش
مختصِ دنياي
تركمن بدانيم
اشتباه است.
به نظرم يكي
از
تواناييهاي
ادبيات اين است
كه مليت، مرز
و حتي محدودهي
زمان را در مينوردد.
گرچه كساني هم
هستند كه
آثارشان
مستقيماً به
خصوصيات و
روحيات تركمنها
اختصاص مييابد،
ولي در آثار
من تا كنون
چنين چيزي
وجود ندارد.
س- ممكن
است بگوييد كه
از ميان
شاعران،
نويسندگان،
آهنگسازان،
معماران،
نقاشان،
خوانندهها و
هنرپيشگان
قرنِ بيستمِ
تركمن، چه
كساني را
بيشتر دوست
داريد؟
ج -
بله، از
شاعران قربان
نظر عزيز، از
نويسندگان
بردي كربابا
(مشروط به
اينكه غير از
رمان آيغيتلي
أديم آثار
ديگر اورا به حساب نياوريم)،
از آهنگسازان
نوري حال
ممدوف، از معماران
فرد بخصوصي را
نميتوانم
ذكر كنم. از
مجسمه سازان
باباساري
آنّا ميرادف،
از نقاشان
توقار
توغوروف، از
خوانندگان
مختومقلي
قارليف از
هنرپيشگان
آلتي قارليف.
Guljek bolsaňyz!
Bir aıagy gysga, gözleri
çaşy, saçlary düşen, eşikleri sal-sal bir ıaş ıigit
“Gelinlik tapyp berıän edara“ gelıär we sakawlap:
-M-m-ma-maňa owa-wadan, wepaly we baı ge-ge-gelinlik gerek! –diııär.
-Size diňe aklyndan doly azaşan biri äre baraımasa...
-Zyıany ıok! A-a-aklyndan aza-a-şanam bolsa bolıa.
M-men razy...
Gümrükhana işgäri
daşary ıurtdan gelen turistiň goşlaryna seredip durşuna
şeıle diııämiş:
-Hany, derrew bir zady anyklaly. Bu goşlaryň
haısylary siziňki we haısylary meniňki?
MASLAHAT
Agtyklaryňyzy gowy görüň,
sebäbi olar ulalansoň siziň gluňyzdan aryňyzy alyp berer.