ن و القلم

 

 

در حيات فرهنگي جوامع، انسان‌هايي برخاسته‌اندكه گذر زمان ارزشِ شخصيت و ميراث فرهنگي ايشان را بسيار برجسته‌تر از ديگران نموده است؛ جامعه‌ي تركمن در كنار اين جوامع، مختومقلي فراغي را به دنياي ادب و انسانيت تقديم داشته است. روح بلند اين فرزانه، فرياد آزادگي و انسانيت سر داد. قوم تركمن با وجود زيستن در دوران «دريغ و درد‌» خويش او را پرورد؛ چه بسا بزرگان هر جامعه در چنين اوضاع آشفته‌‌اي قد برافراشته و بذر زبان و مليت را در فرهنگ خود كاشته‌اند. توجه به مختومقلي و ميراث او در تمام ابعاد انساني، قومي، ملي، زباني، ادبي، تاريخي و فرهنگي بايسته است. جوامع ديگر وي را به عنوان نماد انساني جامعه‌ي تركمن مي‌شناسند. ما نيز بايد به شناخت مختومقلي، عمق و استمرار بخشيم و نبايد به چند روز ارديبهشت ماه هر سال اكتفاء كنيم. بر يكايك ماست كه در كانون خانواده براي فرزندان خود مختومقلي بخوانيم و خواندن آنها را گوش جان بسپاريم. چنين حركت پوياي فرهنگي خواه فردي و خواه جمعي، با گذشت ساليان خود را مي‌نمايد و چراغ فروزان فراراه فرزندان اجتماع مي‌شود. ضرورت آن را چون نياز به غذا، هنگام گرسنگي، به پوشاك در وقت برهنگي بايد حس كرد و بيشتر تشنه به آن بايد بود تا به آب در گرماي جان‌سوز تموز.

آب كم جو تشنگي آور به دست

تا بجوشد آبَت از بالا و پَست

اما اين تشنگي نبايد ما را «مختومقلي زده» نمايد. هميشه و هر جا سخن از مختومقلي و مختومقلي و.. .  اگر اين مختومقلي گفتن‌ها بر زبان و قلم عده‌اي خاص بشكفد ديگر بدتر؛ آن وقت گل‌هاي واژه‌ي مختومقلي را در زبان عموم پژمرده مي‌يابيم و بدين وسيله مختومقلي و ميراثش را در زندان موزه‌ها و قفس كتابخانه‌ها و مجلات و در سلول سخنراني‌ها اسير مي‌سازيم؛ اين يعني مرگ ققنوس، چنان مرگي كه ديگر از خاكسترش ققنوسي دگر برنمي‌آيد.

چگونه است كه وقتي پيرمردان و چوپانان ما از مختومقلي سخن مي‌گويند، چه صفايي در كلامشان موج مي‌زند، اما ما در لفافه‌ي الفاظ و اصطلاحات آن‌چناني او را از مردم دورتر مي‌سازيم؛ همان‌گونه كه در قرون پيشين عربي‌داني و عربي‌مأبي را نشان فضيلت مي‌دانستند گويا ما امروزه مختومقلي‌شناسي را فضيلتي بر خويش يافته‌ايم. اگر بخواهيم آن بزرگ را در ميان مردم حس كنيم مي‌توان طنين روحاني اشعارش را همراه با نواي دوتار و كمانچه از زبان شاعران و افراد خوش‌بيان ضبط نمود و در قالب محصولات فرهنگي به جامعه عرضه داشت. غرض كنار گذاشتنِ مطالعه و تحقيق در ادبيات نيست، بلكه سخن در حفظ مردمي بودن و مردمي نمودن اشعار و آثار فرهنگي ماست.  نيز از اختصاصي نمودن نشر آثار تحقيقي و اختصاص دادن تحقيق به مختومقلي بايد بپرهيزيم؛ چنان‌كه اهل فضل گاه به مسكين‌قليچ، كمينه، ذليلي و توجه مي‌نمايند تداوم اين تجربه‌ها در جوانب مختلف فرهنگ و ادب جامعه ضروري است. بعلاوه مسائل و مشكلات روحي و معنوي در عصر معراج تكنيك و صنعت چنان فراوان است كه مي‌توان ميراث مختومقلي، ملانفس و ديگران را دستمايه‌ي داستان و رُمان‌نويسي قرار داد تا ادبياتِ كلاسيك را در متن جامعه كاربردي‌تر ببينيم.

باري معناي نمادين مختومقلي در اين ايام ما خفتگان را بيدار مي‌كند تا اندكي خود را بتكانيم و درباره‌ي كرده‌ها و بايسته‌ها بينديشيم. مسلم است كه اين راه را نمي‌توان به تنهايي پوييد. اگر همّت شما نباشد «ياپراق» تا اين هنگام دوام نمي‌آورد. اگرچه گاه از سر جبر و نياز دست‌اندركاران نشريه قلم مي‌زنند، واقعاً اراده‌ي اعضاي نشريه بر آن است كه آثار شما را منتشر سازد. دست يكايك شما را به گرمي مي‌فشاريم و اميدواريم كه همكاري فرهيختگان جامعه براي پيشبرد رسالت فرهنگي نشريه مداوم باشد.

ستاد بزرگداشت مراسم مختومقلي شهرستان كلاله به همت جمعي از شاعران و محققان و هنرمندان مجموعه‌ي آثار و اشعار آن ستاد را به دفتر نشريه سپرد. «ياپراق» چون فتوحي كه به درويشان رسد با شادي تمام استقبال نمود و به انتشار آن اقدام كرد. حاصل زحمات ايشان پيش روي شماست. دست مريزاد بر ايشان. تمنا داريم شما خواننده‌ي عزيز چه به صورت فردي و چه گروهي هرگونه شعر و داستان و اثري كه سراغ داريد به دفتر مجله ارسال نماييد تا مقدمات چاپ و نشر آثار شما نيز فراهم آيد. به اميد فرداهاي بهتر.

 

شوراي سردبيري نشريه ياپراق